برادر های من هرگز نمردند

باران هست م .. و خوشبختم
دوست دارم این شعر را بخوانید
یکی از شعرهای آن پادشاه خوب است
که دشمن نمی شود...
- - - - - -
باران
عشق
و قلعه سنگباران .
عشق باقی است.
زندگی باقی است.
من فکر می کنم
که هنوزا هنوز هم
آنقدر فرصت داریم
که عشق‌هامان را
زندگی‌هامان را
با یکدیگر قسمت کنیم
من این را خوب می دانم
خوب
اگر تو وقت نداری
من آنقدر فرصت دارم
که بنشینم
و بیندیشم
به روزگار تیره ی مردی
که جبن و بزدلی اش
از دوایر چشمان سرخ و عاصی پیداست . .
تو چه خوب و بی ملاحظه می جنگی
و چه با شهامت و بی پروا
و مرگ را
چه با شجاعت
.در بر می گیری
وطنت را
تو سخت
به جان دوست می داری
از قضای روزگار
من‌هم
دلم جز در هوای وطن می گیرد
و تپش های مرتعش قلبم
جز در وطن
جز در میان مردمِ حسرت کِشم
در سینه
منظّم نمی تپد
آنجا
باران هست
گلوله هست.
خمپاره هست
زنده هم هست
و لیکن آیا
زندگانی هم هست؟
برادر !
تو چه فکر می کنی؟
اینجا هم
باران هست
تو برای آزادی خودت،
وطنت
می جنگی
و مردن را
بدون سینما
بدون عشقش
می پذیری.. ..!

- - - - - -
با توجه به ای موضوع کی اله تیرماه یا هو تور ماه

تمنأ نوبؤ
من پذیرای کتاب *هزار و یک شعر* محمد علی سپانلو
از سوی سرمایه داران عزیز ، به عنوان هدیه هستم
----
اینجا گیلکی می نویسم ..
بعدن که بهتر خواهم نوشت بروید ببینید الان نه
----
تابستان ها سردت می شود
سردت می شود
سردم می شود
یکی یک بخاری هیزمی به من بدهد
می خواهم بخوابم

2 comments:

AmiN

سلام اداش. تی گيلکی وبلاگِ لينکه اضافه بئودم گيلانيانِ ليسته. ياعلی

AmiN

برأ ای کيتاب پور گرؤنه. نيويره تئبه هئنأ بؤم! (لاجؤنی تعاروف!!!)