سلیمانداراب، باز هم یک نفر دیگر!

اولین مطلبی که ازش خواندم مقاله « عزیز و نگار» بود . در مجموعه مقالات گیلان شناسی که دی ماه پارسال از کنج کتاب خانه گیلان شناسی کشیدم بیرون. و شد از اولین مطالبی که درباره گیلان خواندم. تازه کتاب « گيلان از انقلاب مشروطیت تا زمان ما» را گرفته بودم. تازه که نه، از اواخر دی ماه. برای مطلبی که درباره حیدر عمو اوغلی نوشته بود. از همانجا "سیاهکل" را برای گیلانیان برداشتم. و چیزی هم کنار گذاشته بودم برای خرداد ماه و سالگرد زلزله. کتاب کلاً راضی ام نکرد. اما بعضی قسمت ها را پسندیدم.
اخبار گیلان که خبر را اعلام می کند یک جور عجیبی می شوم. برنامه ریخته بودم عید یکی دیگر از کتاب هایش را بخوانم وشاید هم بعد از عید با او مصاحبه ای داشته باشم.می خواستم از رودبار و رستم آباد و طرف های خودمان بپرسم. از اینکه تالشی و گالشی چه برادرانه ترکیب شده اند. از تاتی و پیوستگی هایش. از عزیز و نگار.دوست داشتم ببینمش. و دلم می سوزد از اینکه « چه زود دیرشد!» شتاب زده می اندیشم « نباید این تجربه تکرار شود». آرام که می شوم می بینم از دست من خارج است...شاید، باید پیگیر تر می بودم. شاید، باید زودتر اقدام می کردم.
پدر هم با چشم های عسلی که زود قرمز می شوند از عزیز و نگار خوانی های رادیو می گوید.
برای مرگ این آدم ها که نمی توان متأسف بود . چون« زندگی» کرده اند. دلم بیشتر از این می گیرد که قصد مصاحبه با زنده اش را داشتم و حالا باید ازدرگذشتش بنویسم. این حس دیر شدن را اصلاً دوست ندارم. هیچ دوست ندارم. حتی دوست ندارم به تشییع جنازه اش بروم و برای یوسف که مصرانه می خواهد « کاری» کند عکس بگیرم. از اینکه مراسم با کلاس معماری اسلامی ام تداخل کرده در کنج قلبم خشنودم. و خشنود تر از اینکه محراب، مهربانانه قبول کرد جور من را بکشد.
دوست ندارم. این دیر شدن را دوست ندارم. وقتی اردشیری مرد به حد کافی از این دیر شدن سوخته ام. تمام مدت کنکور که پشت جزوه های فیزیک می نوشتم مرحوم اردشیری. تمام مدتی که دبیرهای مفت خورم جزوه اش را درس می دادند و ازش تعریف می کردند.
دوست ندارم تکرار این تجربه، این تجربه نحس را. لابد حالا همه جا پر می شود از میر ابوالقاسمی. از یادش . از نامش. حالا که خودش نیست. از این رسم مزخرف بیزارم. حتی از خودم هم بیزارم.
کاش می شد مرگ بماند فقط برای آن هایی که « وجود» زندگی کردن را ندارند! کاش دیر نمی شد. کاش دیگر دیر نشود.

باز هم برای روز جهانی زبان مادری

هفته پیش در تب و تاب نوشتن مقاله ام داشتم در اینترنت « وب موجی» می کردم که « رزا» خانوم به دادم رسید و من را از ترجمه یک متن بلند نجات داد. این متن چیزی نبود جز متن سخنرانی مدیر کل یونسکو در سال 2004 و به مناسبت روز جهانی زبان مادری.
با اینکه از عوالم عقلانی به دوره که قبل از بیرون اومدن مقاله منبعش رو لو بدم (ظاهراً این ها از اصول حرفه ای هاست که هیچگاه برام قابل درک نیستند!!!) بد ندیدم کل این متن رو بگذارم توی این وبلاگ.
پس بخونید متن این سخنرانی رو با ترجمه این خانوم.
این هم متن انگلیسیش.

این پنجمین سال متوالی ست که ما مراسم بین المللی روز زبان مادری را برگزار می کنیم. به این ترتیب از نزدیک به 6000 زبان که زاده ی نبوغ بشر و هر کدام بیانگر تصویر بی نظیری از جهان هستند تجلیل کردیم.

مطمئنیم که این زبان ها که 95% آن ها توسط 4% جمعیت جهان صحبت می شود، می توانند دوشادوش زبان های اصلی استفاده شوند و این اصلی ترین چالش برای بعضی از 200 کشور دنیاست.

کاربرد زبان مادری از زمان کودکی در سیستم آموزشی، نه فقط در زمینه ی تنوع زبانی که برای حمایت از حق آموزش با کیفیت برای همه، حیاتی است. آخرین تحقیقات به وضوح نشان می دهد که آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی رسمی، کودکان را قادر می سازد تا نتایج بهتری در مدرسه داشته باشند ، قدرت درک آن ها را بر می انگیزاند و توانایی یادگیری آن ها را افزایش می دهد. این هدف ششم نهادینه شده در مجمع جهانی آموزش در داکار است که به پیشرفت در همه ی جنبه های کیفیت آموزش بر می گردد.

خوش حالم که چند ماه پیش مجمع حمایت از میراث فرهنگی معنوی، زبان را حامل میراث فرهنگی معنوی دانست. امیدوارم این مجمع به این طریق ، با توجه به لزوم اضطراری توجه به این موضوع با سرعت زیاد ناپدید شدن زبان ها( به طور میانگین دو زبان در ماه) به حفاظت از تنوع زبانی کمک کند. من به جمعیت های بومی می اندیشم که دفاع از باقی مانده ی زبان مادریشان ، حق مسلم آن ها و احترام گزاردن به هویت و حفاظت از میراث شان است. برای دنیا آموزش زبان، به خصوص زبان مادری مهم تر از همیشه به نظر می رسد. دنیایی که باید بتواند در سطح جهانی گفت و گو کند، اما هم چنین باید بداند که چگونه از هر فردی که حق انتخاب زبان خودش را دارد محافظت کند.

هر ساله به مناسبت روز جهانی زبان مادری، مدارکی تنظیم می شود تا اعضا به شکل مناسبی این روز را گرامی بدارند. خوش حالم که شواهدی می بینم که این روز در بسیاری از کشورها ایجاد می شود و امیدوارم در مراسم سال 2004 شاهد بسیجی حتا بزرگ تر از این باشیم.

این چند تا هم اضافه شود به پست قبلی

این گزارش مشترک من و سارامهریار از نقد آثار کلکی در خانه فرهنگ را بخوانید
این هم کمی مزخرف که قرار بود گیلکی باشد اما توانش نبود
این یکی را هم یوسف علیخانی نوشته. از مراسم تجلیل ازعاشور پور
این هم برای زبان مادری

خانه ام آتش گرفته است

خانه ام آتش گرفته است آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را تارشان با پود

من به هر سو می دوم گریان
در لهیب اتش پر دود

وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد...

از فراز بام هاشان شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب

من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش

زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دود
تا سحرگاهان که می داند که بود من شود نابود.

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

وای آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ، ای فریاد
مهدی اخوان ثالث
عکس از دوست خوبم شیوا قربانی. مثل خودم تازه کار و البته پرانگیزه.
(آتش سوزی ماه گذشته در سراوان)

سیاهکل از نگاه محمد تقی میر ابوالقاسمی

کودتای 28 مرداد و حاکم شدن خفقان بر فضای سیاسی ایران ، آغازی برای استقرار دیکتاتوری مجدد بود. از این دوره به « بحران و بر اندازی» یاد می شود که چند افسر گیلانی در دستگیری های نظامی( مانند نظام الدین مدنی و ...) از جمله تیرباران شده ها بودند . گروهی از فعالان سیاسی بعد از کودتا دستگیر می شوند . در سال 1333 تعدادی از آنان را در بندهایشان به گلوله بستند. که 5 کشته و 30 مجروح داشت.
میر ابواقاسمی در کتاب « گیلان از انقلاب مشروطیت تا زمان ما» می گوید:
" از این زمان مطالعه برای جنگ های چریکی و پیدا نمودن منطقه ای مناسب در گیلان آغاز می گردد که شهر لاهیجان و جنگل های اطراف سیاهکل مناسب تر از همه جای گیلان تشخیص داده می شود.اما پاره ای از ملاحظات هر بار دست زدن به اقدامات عملی را به تأخیر می انداخت ومبارزان به تدریج دریافتند که شهر ها برای فعالیت های پارتیزانی آماده تر است . مقاومت های بعدی در شهر ها سامان داده شد.
ما بر اساس یک گزارش فکر جنگ های چریکی را به سال های 1332 شمسی و از زمان کودتا می دانیم اما از سال 1344 جستجو برای یافتن مکانی مناسب در شمال ایران (گیلان) بیشتر می گردد . تا سال 1348 میان گروه های چریکی در اجرای عملیات همکاری وجود نداشت و به عبارت دیگر گروه های شهری و روستایی به صورت مستقل و درونی کار می کردند.
این فرصت پس از سال 1348 مورد بررسی قرار گرفت زیرا چند ماه پیش از آن در هفتمین سالگرد تصویب قانون اصلاحات ارضی شاه اعلام کرد برنامه اصلاحات ارضی خاتمه پذیرفته است و اعتراضات دهقانی افزایش یافت.
نهضت چریکی سیاهکل ضمن شناسایی پناهگاه های مختلف در دامنه ها و ارتفاعات کاکو به ذخیره وسایل لازم می پردازد اما باز تا سال 1349 آمادگی های لازم به دست نیامد تا اینکه در تاریخ 19/11/1349 یکی از افراد گروه (در برخی منابع 4 تن از اعضا) در اطراف سیاهکل دستگیر می گردد. مبارزان ، ناگزیر برای نجات هم رزم دستگیر شده خود پاسگاه سیاهکل را محاصره کردند و پس از کشته شدن 6 مأمور و مجروح شدن 10 تن دیگر و نجات چریک دستگیر شده به طرف پناهگاههای خود در کاکو رفتند. روزنامه تایمز تعداد آنان را پس از برملا شدن تجمع چریک ها در سیاهکل 200 تن می نویسد اما ما بر اساس آگهی های دولتی که بر در و دیوار شهرهای استان با عکس و مشخصات زده بودند تا مأموران در یافتن آنان اقدام نمایند نام این عده را می بینیم : عباس مفتاحی، جواد سلاحی، محمود صفاری آشتیانی، امیر پرویز پویان، رحمت اله پیرونذیری، اسکندر صادقی نژاد، منوچهر بهائی پور، احمد زبیرم، حمید اشرف و غفور حسن پور اصیل شیرجو پشتی.
( حمید اشرف در 8 تیرماه 1355 در تهران و در نبردی مسلحانه کشته شد . غفور حسن پور اصیل شیرجو پشتی ، نیز بیرون از منطقه عملیات دستگیر و کشته شد.)
از آغاز تا پایان عملیات که چند ماه طول کشید سراسر گیلان در محاصره نیروهای انتظامی و ماموران ساواک قرار می گیرد. هلی کوپتر ها از تمام جاده ها و مراکز رفت و آمد مراقبت می نمودند و به تمام مؤسسات به ویژه به آموزش و پرورش دستور داده شده بود به غیبت کارمندان و دانش آموزان دقیقاً رسیدگی شود.بازرسی ها در کارخانه ها نیز شدت بیشتری یافت . سانسور خبرها و نمایشها تا مدت ها ادامه یافت. تا آنجا که در تابستان 1350 گروهی از هنرمندان گیلانی به فکر اجرای نمایشنامه « آنجا که ماهی ها سنگ می شوند» می افتند که اجازه داده نشد و در برابر اصرار آنان که می گفتند این نمایشنامه در استان های دیگر به روی صحنه آمده پاسخ دادند که : « گیلان با استان های دیگر فرق می کنند.» "

با این حال میرابوالقاسمی نامی از علی اکبر صفایی فراهانی نبرده است. کسی که گفته شده ریاست این گروه را (که بعد ها به گروه جنگل معروف شد) بر عهده داشت.
تعقیب و گریز تا 18 اسفند ادامه داشت و 33 نفر از مبارزان شهری و روستایی دستگیر شدند. این جریان پایان خوشی نداشت و بهت و وحشت ناشی از آن تا سال ها در خاطر مردم عادی باقی ماند.
13 تن از دستگیرشدگان در 26 اسفندماه تیر باران شدند و در بهار 50 ساواک برای عده ای از آنها که فرار کرده بودند جایزه ای کلان در نظر گرفت.
جریان سیاهکل آغاز مبارزه مسلحانه بر علیه شاه نام گرفت و از این جهت نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران محسوب می شود. بازماندگان این واقعه نقش عمده ای در تئوریزه کردن مبارزات مسلحانه بر ضد شاه داشته اند و بعد ها با تشکیل گروه های مبارز به فعالیت خود ادامه دادند. شرح و توضیح نقش هر کدام از این افراد خود فرصتی کامل می طلبد.

گیلکی بخوانیم، گیلکی بنویسیم (2)

با سلام خدمت دوستان محترم. مطلب قبلی من را در ارتباط با بحث خط گیلکی در اینجا خواندید. ضرورت این بحث به دلیل آن است که همگی از یک رسم الخط برای نوشتن به زبان گیلکی استفاده کنیم تا بتوانیم زبان گیلکی را به صورت استاندارد ارائه نماییم. نبود یک رسم الخط واحد به خصوص برای استفاده از نرم افزارهای کامپیوتری بازدارنده خواهد بود.
در نوشته قبلی من در زمینه نوشتار گیلکی، تعدادی از دوستان اظهار نظر نموده اند که در پاره ای از آنها نقد درستی نسبت به نوشتار "لاتین" شده بود؛ غیر ملموس بودن این نوشتار و همچنین عدم توانایی آن در نشان دادن موارد دستوری زبان گیلکی به همراه موارد دیگر از جمله انتقادات نسبت به خط "لاتین" است که نشان میدهد حداقل در برهه زمانی کنونی نمیتوان بر روی آن حساب کرد. از طرفی خط عربی نسبت به لاتین ملموس تر و در جامعه ما جا افتاده تر میباشد (هر چند من نسبت به این عقیده نقد دارم، چونکه این جا افتادگی به دلیل آموزش این خط در مدارس و استفاده در انتشارات میباشد).
همانطور که در مطلب قبلی گفته شد این خط دارای ضعفهایی است که قادر به نشان دادن تلفظ و همچنین نکات دستوری زبان گیلکی نیست، اما همانطوری که در پی خواهید دید، با تعریف جدیدی از حروف عربی میتوانیم آن را به صورتی در آوریم که هم از جهت تلفظ و هم از جهت نکات دستوری، هیچ مشکلی نداشته باشد. اما پیش از اینکه به بحث اصلی بپردازیم باید عنوان کنم که ممکن است شما قضاوت نادرستی درباره روش پیشنهادی بنمایید که این به دلیل عادتهای ذهنی شماست، شما در اینجا باید تمام پیشفرضهای خود را کنار بگذارید؛ یعنی شما باید به هر حرفی تنها به صورت یک نماد یا نشانه نگاه کنید، مثلن اگر شما نماد "ص" را میبینید نباید استفاده قبلی آن به عنوان حرف "صاد" در ذهن شما تداعی شود؛ در اینجا "ص" تنها یک نشانه است که با حرکت قلم بر روی کاغذ نوشته میشود و معنا و مفهومی ندارد و این شما هستید که برای آن معنا و مفهوم تعریف میکنید. این طرز فکر به شما اجازه میدهد که با دیدی باز تر به استفاده نشانه ها برای حروف بنگرید. البته این روش یک روش معمولی است و در تمامی زبانها میتوان نشانه هایی از آن یافت؛ مثلن به
رسم الخط کردی نگاهی بیندازید.
اما در اینجا نوشتاری معرفی میشود که کاربردی ترین و سریع ترین حالت را دارد. کاربردی ترین به این دلیل که تلفظ کلمه به درستی انجام میگیرد و از لحاظ دستوری نیز هیچ مشکلی وجود ندارد و سریع ترین به این دلیل که از حروفی استفاده مینمایید که تنها با فشردن یک دکمه از کیبورد میتوانید آن را تایپ نمایید، البته در نوشتار دستی نیز نسبت به استفاده از اِعراب برتری محسوسی را مشاهده خواهید نمود.
حروفی که به صورت مستقیم در کیبورد وجود دارد و ما آنها را به کار خواهیم گرفت در زیر آمده اند(لازم به تذکر است که حروفی که در کیبورد به صورت مستقیم وجود دارد 33 حرف میباشد که ما با استفاده از 28 تای آنها به مقصود خود میرسیم؛ همچنین در تعریف زیر اصل ملموس بودن هر نماد نسبت به یک حرف خاص بر مبنای پیش فرضهای ذهنی، در نظر گرفته شده است که البته چند حرف به ناچار استثنا شده اند).
چ ج ح خ ه ع غ ف ق ث ص ض گ ک م ن ت ا ل ب ی س ش پ و ئ د ذ ر ز ط ظ ژ

در زبان گیلکی، هر نماد نشانگر چه حرفی است؟:
ا = aa : اما، aamaa (به معنی: آماس، ورم)
ب = b : بئرئش، burush (تمشک)
پ = p : پیتار، pitaar (مورچه)
ت = t : ویشتعر، vishtar (بیشتر)
س = s : سعرعت، sarat (نوعی پرنده)
ج = j : جیگا، jigaa (جا)
چ = ch : چیشنعک، chishnak (گنجشک)
ه = h : معهتط، mahto (مهتاب)
خ = kh : خال، khaal (شاخه)
د = d : دعپعرک، dapark (لرزیدن از سرما)
ز = z : زیبیل، zibil (زنبیل)
ر = r : شئمار، shumaar (مادر شوهر)
ژ = zh : ژعگعلح، əzhagal (فریاد)
ش = sh : شطئپعر، shoupar (خفاش)
غ = gh : غئتتی، ghutti (زیر آبی)
ف = f : فئدئش، fudush (سر کشیدن)
ک = k : کئلئشکعن، kulushkan (مرغ مادر)
گ = g : گئلاز، gulaaz (افتخار)
ل = l : علطئ، alou (گر گرفتن)
م = m : مئشتح، mushtə (دسته)
ن = n : نیناکی، ninaaki (مژه)
و = v : وعشصی، vashey (نوعی پرنده شکاری)
ی = y : وییعی، viyay (حشره)
ح = ə : وحرگ، vərg (گرگ)
یئ = ǔ : تیئل، tuel (آب گل آلود)
ئ = u : تئسصدار، tusedaar (نوعی درخت)

-ِ = ص = e : دعرجصن، darjen (بریدن)
-َ = ع = a : وعلگ، valg (برگ)
-ُ = ط = o : رئخطنح، rukhonə (رودخانه)

همانطور که میبینید این چند نماد در زبان گیلکی به حرف خاصی اشاره نمی نمایند:
ث ذ ظ ض ق

اما متن زیر را برای مقایسه میتوانید بخوانید:
متن به زبان گیلکی و گویش بیه پیشی با اِعراب گذاری:
ایمروجِ دونیا مِئن تَبلیغات نَقشِ پور اَهَمیَتی دَنِه و با تَوَجُه به ای کِه تولید کونَندِگُن زیادی وُجود دَنَن، خَریدار، ای تَبلیغاته پور تَوجُه کُنِه و از ای تَبلیغاتِه کِه خوشِه اینتِخابِه کُنِه. مَخصوصَن اَگر مَصرَف کونَندِه بَینی کِه ای تبلیغات حَقیقی ایسِه و فَقَط شوعار نیِِه.

متن به زبان گیلکی و گویش بیه پیشی با نوشتار پیشنهادی (ابتدا بر حروف فوق مسلط شوید):
ایمرئج دئنیا مصصن تعبلیغات نعغشح پئر عهعمییعتی دعنح ط با تعوعجط بح ای کح تطئلید کئنعندحگطنح زیادی وطجئد دعنعن، خعریدار، ای تعبلیغاتح پئر تعوعجط کطنح و عز ای تعبلیغاتح کح خئشص اینتحخابح کطنح. معخسئسعن عگعر معسرعف کئنعندح بعینی کح ای تعبلیغات هعغیغی ایسح ط فعغعت شئار نیص.

هر چند که در ابتدای راه ممکن است نحوه نوشتار، غیر ملموس به نظر آید اما با کمی تمرین پی خواهید برد که به آسانی میتوان از این رسم الخط استفاده نمود و حتی آن را آسان تر از نوشتار مورد استفاده برای فارسی نویسی خواهید یافت (کافیست پیشفرض های ذهنی خود را کنار بگذارید). از طرفی این فقط یک پیشنهاد برای رسیدن به نوشتار استاندارد گیلکی میباشد و میبایست با نقد ها و اظهار نظر های شما خوانندگان محترم به سمت صحیح خود هدایت شود، بنابراین منتظر پیشنهادات و نقدهای شما عزیزان هستیم.

سلام . تکه ای از پست آخرم .
- برهمه معلوم شده است که نطفه ی انسان در مراحل اولیه ی رشد شباهت بسیار به ماهی دارد . چرا مملکت باید منابع بالقوه ی ماهی خود را هدر دهد. در آینده ای نزدیک از نطفه های ماهی شکل استفاده ی خوبی خواهد شد . نطفه ها با دقت از رحم جدا خواهند شد و در استخرهایی که مخصوص آنها درست شده است تحت شرایط زیستی ویژه ای قرار خواهند گرفت . نطفه ها تحت سرپرستی دولت و زیر نظر بعضی از همکاران گلوبوف فلس دار خواهند شد و آبشش درخواهند آورد و در کنار مرکز سقط جنین کارخانه ی
کنسروسازی به وجود خواهد آمد که به مقدار فراوان ماهی کنسرو شده تولید خواهد کرد .


اگه خوستین بقیشو بخونین به بلاگم سر بزنین
www.ali-yousefi.blogfa.com

یا حق

توجه دوستان

درود
دوستان عزیز درتارنمای گیلانیان از انجا که برخی از دوستان در گروه متاسفانه هیچ گونه تحرکی ندارند لذا بنا به شلوغ شدن ستون نویسندگان چنانکه این دوستان اقدام به انتشار مطالب جدید نکنند موقتا از لیست نویسندگان حذف خواهند شد .ودر صورت تمایل به ادامه همکاری با درخواست مجدد به لیست اضافه خواهند شد این تصمیم صرفا جهت نظم بخشیدن به ستون نویسندگان از سوی گیلانیان گرفته شده ؟
بار دیگر از تمامی دوستان در این وبلاگ تمنا داریم که تمامی کوشش خود را جهت جلب اعضا جدید به کار گیرنند.وبرای اعتلای گیلانیان بیشتر از گذشته کوشا باشند.
با احترام ومهر
گیلانیان

پر حرفی های من

آمدیم جواب پست اول این دوست نو رسیده را بدهیم. دیدیم پست دومشان هم آمده. کلی جا خوردیم و جا ماندیم! اما از آنجا که حرف « مرد» یکی است ! نمی شود که من جواب ندهم. توی دلم می ماند و می ترکد. لذا:
خوب همه می دونیم که فرهنگ گیلان و روابط گیلان چقدر با جا های دیگه فرق داره.این فرهنگ برون گرا حتی توی معماری ما هم خودش را کاملاً نشون میده. به تلار ها فکر کنید. به گذر های رو باز. این در حالیه که تو سایر مناطق خونه ها همش به داخل و درون زمین و یا به سمت یه فضای محصور گرایش دارند. این هم می دونیم که کشاورزی گیلان ، اقتصاد گیلان ، و فرهنگ بالای گیلان همیشه حضور زن ها رو بیشتر از سایر مناطق تاب می آورده. اما تجربه شخصی خودم بهم میگه گیلانی جماعت هم همونطور که به سمت مدرن تر شدن پیش می ره تناقض هاش بیشتر میشه. اگه بخوام ملموس تر حرف بزنم باید بگم یه کشاورز گیلانی خیلی راحت تر زن رو در محیطش می پذیرفت تا یک مهندس گیلانی. مثلاً من خودم خیلی راحت توی محلات پایین و روستا ها ارتباط برقرار می کنم. راحت پذیرفته می شم. و راحت تر از اون کار می کنم. اما برای کارآموزی توی یه شرکت انگار لازمه برای جناب مهندس توضیح بدم « من نیومدم اینجا که یگانه ء زندگیم رو پیدا کنم.» اومدم پشت اون کامپیوتر کوفتی بشینم و 3 D رو خوب مسلط بشم. عموی عزیزم 2 ساعت داشت توضیح می داد که آقایون توی محیط کار حرف هایی می زنند و شوخی هایی می کنند که اصلاً درست نیست خانم توی اون محیط باشه. واقعاً برام قابل درک نیست که این قشر پوک تحصیل کرده به خاطر دو تا شوخی رکیک نمی تونه کسی رو توی محیط کارش تحمل کنه. در حالی که اون کشاورز فهمیده راحت اینکار رو می کنه. من تا حالا فکر می کردم توانایی حرف اول رو میزنه. ولی در 2 مورد رسماً دیدم که جنسیت حرف اول رو می زنه. مگه اینجا گیلان نیست؟توی گابنه که به قول جناب مهندس « مرکز پخش مواد مخدر لاهیجان » بود هم یه چنین برخوردی رو نمی بینم. اما توی جمع های تهوع آور روشنفکری. توی محیط های مدرن کاری ....
می تونیم مژده بدیم که گیلانی ها به سمت غیرت مند شدن پیش می روند. همون طور که در گیلان همه چیز به عقب پیش می ره . فرهنگ ما هم به سمت غیرت پیش می ره !!!
شاید کمی تند نوشتم. اما اینها تجربه های شخصی من هستند که من رو به یه همچین عقیده ای رسوندن. خوشحال میشم این عقاید به چالش کشیده بشن.
اما در مورد پست دومتان: من فکر می کنم معماری گیلان موقعی نجات پیدا می کند که معماران این تناقضات ( مشکلات هویت) رو خوب حل کنند و بتونند با پیشینه معماری و شهرسازی شون به جلو بروند. یه جورایی از جزء به کل این قضیه باید حل بشه. و البته نه به صورت اینکه مثل قدیم خونه بسازیم. یه جورایی باید از عصاره معماری استفاده بشه. نمی دونم درباره زبان هم میشه چنین چیزی رو تعمیم داد یا نه. اما می دونم معماری تابع فرهنگ و جامعه است. شاید زمانی که مشکل زبان و عقیده حل شد تازه نوبت معمارا باشه. ما دور خودمون پیچ می خوریم. هم معماری مون ، هم زبانمون ، هم هنرمون. هر وقت پیچ خوردنمون تموم شد چشم هامون به اون تعادل می رسند که پتانسیل های زبان و هنر مون رو ببینیم و با تکیه به اون ها به جلو بریم. وظیفه یه جزء اینه که مساله رو به صورت فردی برای خودش حل کنه و با فرکانس هاش روی کل تآثیر بگذاره. اما هیچ کس رو نمی تونیم مجبور کنیم که این زبان یا این معماری و یا این هنر رو ارزش مند بدونه.

چه مي شود

اول از همه ممنون از رفقايي كه آدم را از سه چهار تا خواننده داشتن ِ مطلب اش با خبر مي كنند و محبت شان را مي رسانند

اين روزها هواي رشت به شدت متغير است و گرم و سرد مي شود و باد مي آيد و بوران مي آيد و باران. پس كِي بهار مي شود؟ كي؟ ها؟

از اساتيد گرانقدر كه اينجا هستند و مي آيند و مي خوانند مي خواهم بگويند جواب اين سوال را چون هنوز خودم به طور دقيق جوابي برايش نيافتم: اگر زبان يا گويش يا لهجه ي گيلكي ( اينكه گيلكي زبان است يا گويش يا لهجه را نمي دانم ، كدام است؟ ) را موجودي زنده بدانيم ؛ با توجه به تقريبا تكلم نشدن آن در ميان نسل جديد و پيگيري جمعي قليل چون شما بزرگواران ، چه عمر و آينده اي را براي آن متصور هستيد؟ همانطور كه مي دانيم مظاهر شهري ِ شهرهاي گيلان هم اكنون اصالت و هويت خاصي ندارند. ساختمان ها و معماري آنهايي را مي گويم كه حداقل در دو سه دهه ي قبل ساخته شدند. پوشش ظاهري مردم شهر نشين گيلاني و
صورت و سيرت شان هم ديگر چندان گيلاني نمي زند. آيا دارد نابود مي شود هويت اصيل مان؟

و وبلاگم هم با داستان كوتاهي با نام زير بغل به روز شد

سیاهکل


تحلیلی زیباشناختی از این تابلو را اینجا ببینید
داشتم چیزهایی برای 19 بهمن آماده می کردم که در کوران تحویل پروژه ناکام ماندم. امیدورام تا 22 بهمن بتونم آمادش کنم. 19 بهمن آغاز مبارزه مسلحانه برای انقلاب ایران بود. و جدا از هر نظر و عقیده ای این حرکت مقدسه.

سلام


نمي دانم از لحاظ آداب جمعي و گروهي كار درستي بود گذاشتن عكسم يا نه؟! چون كلا از لحاظ آداب جمعي در سطح مطلوبي قرار ندارم. اين اولين نوشته ي من در اين وبلاگ است. اميدوارم چيزهاي زيادي از شما ياد بگيرم
حتما همه تان مي دانيد كه به خاطر موقعيت جغرافيايي و شرايط اقليمي ، مردم گيلان زمين هميشه روشنفكرترين و مترقي ترين افراد را پرورش داده اند. به نظرم نسبت به نواحي مركزي ايران ما متمدن تر ، نرم خو تر و مدرن تر هستيم
احتمالا من نژاد پرست ِ خوبي از آب در خواهم آمد اما مي خواهم دليل قضاوت هاي كساني را كه صفت هايي به مردم ما نسبت مي دهند ؛ بدانم. چرا مي گويند مردهاي گيلاني بي غيرت هستند؟
مردهاي گيلاني هميشه به عنوان يك انسان به همسران خود نگاه مي كردند و مي كنند و حس درنده خويي ِ مردان تُرك يا خِسَت ِ مردان مركز نشين را نداشتند. آنها هر چه داشتند به مساوي با همسر خود تقسيم مي كردند و او را در امور زنده گي شريك مي دانستند
به علت شركت آزادانه و فعال زنان در امور زنده گي در خطه ي ما و بارز شدن رونق فرهنگي و نو تر شدن بافت انساني ، مردم جاهاي ديگر به وضوح ، تفاوت هاي گيلانيان را با خود مي ديدند و مي دانستند كه حضور عقل و انسانيت به بروز چنين وضعيتي دامن زده اما آنها نمي توانستند همسران ِ پيچيده در چادر سياه خود را از اندروني ها به بيرون فرا خوانند و آنها را از كتك خوردن معاف دارند پس همه ي تفاوت هايشان ، كمبودهايشان را با نسبت دادن صفتي كه بيهوده بودن اش بر خودشان مبرهن بود ؛ توجيه كردند. تحقير و سركوب زن با غيرتي نيست ، جهل و عصبيت است
وبلاگ من چند روزي ست باز شده ، البته اين اولين وبلاگ من نيست ؛ احتمالا آخرين اش نيز نخواهد بود. لطفا با نظر دادن تان ، نقد كردن تان ، به بهتر شدن نوشته هايم كمك كنيد. مرسي
سياوش بري راني

گیلکی بخوانیم، گیلکی بنویسیم.

وقتی شما در مورد زبان حرف میزنید، در اولین نگاه توجه شما به مرز بین فهمیدن و نفهمیدن جلب میشود. من زبان شناس نیستم اما میتوانم بگویم که شاید از این طریق، بتوان برای گفتار یک دسته از انسانها ویژگی زبان بودن را قائل شد؛ دلیل اینکه یک فرد نمیتواند زبان دیگر را بفهمد، به اختلاف دستور زبان و واژه های غیر مشترک دو زبان مربوط است. یعنی هرچه دو زبان، در دستور زبان اختلاف بیشتر و واژه های غیر مشترک بیشتری داشته باشند، ما را بیشتر به اینکه با دو زبان متفاوت سر و کار داریم راهنمایی میکند. به عنوان مثال میتوانید به دو زبان گیلکی و فارسی بیندیشید.

اما زبان گیلکی؛ زبان گیلکی دارای سیر تاریخی طویل المدتی است که آغاز آن در ژرفای تاریخ باستان، ناپیداست؛ یعنی ما تا آنجایی که تاریخ، کلام نیاکان مان را به ثبت رسانده است میتوانیم درباره زبان گیلکی سخن بگوییم که این نشان از همسان بودن عمر زبان گیلکی با عمر انسان سخنور دارد. مقایسه واژه های موجود در گیلکی امروز با واژه های موجود در سنگ نبشته ها و کتابهای باقیمانده از انسان باستان، گواه این مدعاست.

از آنجایی که زبان، همراه با زندگی بشری، همواره با انسان بوده است، همواره از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و دستاوردهای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی هر عصری بر ذات زبان تاثیر نهاده و زبان نیز حمل کننده این دستاورد ها بوده است. بنابراین زبان جزء مهمی از هویت سخنوران آن زبان است و ما گیلکان نیز از این قائده جدا نیستیم.

حال میبینیم که زبان، فقط وسیله ای برای برقراری ارتباط نیست و این، تنها یکی از کارکردهای آن است. اما به دلیل اینکه در طول تاریخ، نیاکانمان، به دلیل ارتباطاتی که با جهان اطراف خود برقرار کرده اند؛ به خصوص بعد از کشور گشاییهای فراوان و تشکیل حکومتهایی مانند آل بویه و ... با اینکه زبان این حاکمان گیلکی بود، اما برای برقراری ارتباط با زیردستان خود به ناچار از زبانی که سخنوران بیشتری داشت استفاده میکردند، که این به صورت یک عادت برای حاکمان بعدی، حتی برای حاکمانی که در مناطق گیلک نشین حکومت میکردند باقی ماند. البته این وضعیت تنها برای گیلکان نبود و میتوان این وضعیت را در حکومت ترکان و ... مشاهده نمود. البته در زمان معاصر، به دلیل وجود وسایل ارتباط جمعی غیر گیلکی، از جمله سینما و تلویزیون و مطبوعات و همچنین آموزش کودکان در مدارس به زبانی به جز گیلکی، شاهد کاهش متکلمان به زبان گیلکی هستیم.

اما اکنون در کجای راه هستیم؛ خوشبختانه با رشد فناوری و ارتباطات در دهه اخیر، فرصتی دوباره برای گیلکان بوجود آمده است تا به وسیله آن به پاسداشت و حفظ فرهنگ و هویت خویش و همچنین توسعه و شناساندن آن بپردازند. اما در رابطه با زبان گیلکی یکی از موانع موجود، نوشتن به زبان گیلکی است، زیرا گیلکان به طور کلی با دو رسم الخط، یعنی "عربی" و "لاتین" آشنا هستند که هر دو دارای نقائصی در نوشتن به زبان گیلکی اند که با مثالی در زیر به آن میپردازیم:

به این جمله دقت کنید:

GLK: vaqti bušom hasane kitǎbə hagiram, mammade gab ma yǎd buma

فا: وقتی که رفتم کتاب حسن را بگیرم، حرف محمد یادم آمد.

همانطور که مشاهده مینمایید ما دو نوع " اِ " در گیلکی داریم، یکی " ə " که " اِ " کوتاه میباشد و در اینجا به معنی " را " میباشد و دیگری " e " که " اِ " معمولی بوده و بیانگر صفت ملکی است. حال اگر میخواستیم این جمله را به خط عربی بنویسیم به این صورت میشد:

وقتی بوشم حسنه کیتابه هگیرم، ممده گب م یاد بوم.

شما در بالا نمیتوانید " را " مفعولی و صفت ملکی را از هم تمایز بدهید. ضمنن ایراد بزرگتر خط عربی این است که شما نمیتوانید از روی خط، تلفظ صحیح کلمه را نشان دهید. یعنی خواننده نمیتواند متن را به درستی بخواند. و اگر بخواهیم که متن را به درستی بخوانیم، باید از اعراب بیشماری استفاده کنیم که به صورت زیر در خواهد آمد:

وَقتی بوشُم حَسَنِه کیتابِه هَگیرَم، مَمَدِه گَب مَ یاد بومَ.

همانطور که میبینید، نوشتن به این صورت، مخصوصن برای مطالب طولانی، خسته کننده خواهد بود. و مشکل دستوری نیز همچنان باقیست.

خود من هم در اینجا نوشتار گیلکی را معرفی کردم که از هر جهت توانایی گیلکی نویسی را دارد، اما مشکل آن در ارتباط با کاربر معمولی کامپیوتر است که باید توانایی نصب آن را داشته باشد و در ثانی، خود من هم از این فونت فقط میتوانم در "مایکروسافت ورد" استفاده کنم که ضعف بزرگی محسوب میشود.

اما حروف لاتین:

LA: vaqti bushom hasane kitabe hagiram, mammade gab ma yad buma

همانطور که میبینید در اینجا هم همان مشکلات دستوری و آوایی برقرار است، یعنی " اِ " کوتاه نداریم و حروف " a " و " ǎ " متمایز نیستند و همینطور مجبوریم از دو حرف برای حروفی مانند "sh, zh " استفاده کنیم که هنگام خواندن باعث اشتباه میشوند.

علاوه بر این نوشتارها، نوشتارهای دیگری هم برای زبان گیلکی استفاده میشود که متاسفانه در کیبورد وجود ندارند.

به هر حال جامعه گیلکان در راستای رشد و گسترش زبانی خود میبایست یک شیوه نگارشی واحد را برای خود برگزیند و این در سایه بحث ها و اظهار نظرهای گیلکان و حتی غیر گیلکان در این زمینه محقق میشود. بنابراین شما خواننده محترم را دعوت به جسور بودن میکنم تا نظر خود را در اختیار همه ما قرار دهید. منتظریم