هرگز گرفتار آن شديد كه خواب ببينيد ولي چيزي از خوابتان را به خاطر نياوريد ؟ من مدت هاست كه خوابهايم را به خاطر نمي اورم . نمي دانم چرا اما گاه اين موضوع به شدت عذابم ميدهد و كلافه مي شوم به مغزم چنان فشاري مي آورم با يك سماجت غريزي سماجتي شبيه آنچه قطرات ريز آب در پي آنند تا با سقوطي مداوم وبي انتها سنگ سختي را سوراخ كنند اما سماجت من كاملا شكست خورده است هميشه... و خوابهايم مدتهاست كه ديگر به خاطرم نمي آيد ....مدتهاست كه اين گونه ام شايد هم سالها...... از آخرين خوابي كه توانسته ام به خاطرش بياورم انگار قرنهاست كه ميگذرد و چه قدر دردناك است اين موضوع و من به همه آن كساني كه مدام خواب مي بينند و در پي تعبير كردن خوابهاي خود هستند سالهاي سال است كه غبطه مي خورم ..... سالهاي سال است ...همه ي اين حرف هارا همين امروز به دوستي گفتم كه پس از مدتها راهش را كج كرده بود و به ديدن من آمده بود ...ميگفت ديشب خواب تورا ديدم خواب ديدم كه داريم با هم شطرنج ميكنيم ... دوست من چيزي نزديك به هفتاد سال دارد ...شعر مي گويد ...كمپاني كلمات قصار است آواز ميخواند ... داستان مي نويسد و رمان خواني كاملا حرفه ايست ..گاه گاهي نيز باورق فال ميگيرد ... و عاشق شطرنج و كلي چيزها و مخلفات ديگر است كه گفتنش توي اين قصه ي كوتاه جايز نيست ..داشتيم با هم شطرنج ميكرديم و من همزمان از عذاب به خاطر نياوردن خواب هايم داشتم صحبت مي كردم كه او قصه را تمام كرد ......فقط به يك دليل نمي تواني خواب هايت را به خاطر بياوري ...به خاطر آنكه تو سالهاست كه داري در بيداريت خواب مي بيني ... تو آنقدر در بيداريت با چشماني باز سرگرم خواب ديدني كه خواب هاي شبانه ات ديگر مجال آنرا نميابد كه روزها جلوي چشم هايت رژه بروند ...
فرشاد كاميار

در زمینه ترجمه به زبان گیلکی

ترجمه یکی از راههای موثر در زمینه تبادل دستاوردهای انسانها با زبانهای مختلف است که این نیاز برای گیلکی زبانان نیز احساس میشود. ترجمه متون علمی، ادبی، خبری و... در جهت رشد و توسعه هر جامعه ای لازم است. در زمینه زبان گیلکی تاکنون چند ترجمه از زبانهای دیگر به زبان گیلکی انجام شده که اکنون نیازمند نقد توسط متخصصین در این زمینه میباشد، اما در زمینه موضوع اصلی، یعنی ترجمه به زبان گیلکی، آنگونه که باید پرداخته نشده است. اهمیت کار ترجمه در آن حد است که علاوه بر رشد جامعه گیلکان، به رشد و توسعه زبان نیز کمک کرده و ظرفیتهای زبانی را افزایش میدهد.
دوستی میگفت کسی را میشناسد که میخواهد آخرین نسخه کتاب "هری پاتر" را از ترجمه فارسی آن به زبان گیلکی ترجمه کند، در ابتدا از آنجایی که به دشواریهای ترجمه آشنایی دارم انتخاب آن حجم عظیم برای ترجمه را مثال بارز سنگ بزرگ علامت نزدن یافتم، شما در نظر بگیرید که هیچ کدام از نسخه های کتاب هری پاتر (که بیشترشان دو جلدی میباشند) کمتر از پانصد صفحه متن خالص نیستند، بنابراین، این حجم بالای کار به صبر و تسلط فوق العاده بر امر ترجمه و آشنایی نسبی از دو زبان احتیاج دارد که این موارد برای فردی که سابقه ای در کار ترجمه ندارد نیز یافت نمیشود؛ در مرحله بعد باید گفت از آنجایی که گیلکی زبانان به صورت مداوم با زبان فارسی در ارتباط بوده اند، به راحتی زبان مادری با آن ارتباط برقرار میکنند و ترجمه این حجم مطلب، یک دوباره کاری بیهوده به نظر میرسد. در ضمن برای انتشار این حجم عظیم به پشتیبانی مالی زیادی احتیاج است که با توجه به نبود مشتری برای این ترجمه، حامی مالی برای آن پیدا نخواهد شد. اما چه متونی باید به زبان گیلکی ترجمه شوند؟ به نظر من به دلیل اینکه بیشتر گیلکی زبانان توانایی تهیه نسخه ها به زبان فارسی را دارا هستن و همچنین زبان فارسی را به خوبی میفهمند، ترجمه از متون زبان فارسی بخصوص اگر آن متن نیز ترجمه ای از زبان دیگر باشد کاری بیهوده و نادرست است. بنابراین بهتر است که متنی که برای ترجمه انتخاب میکنیم از زبانهای دیگر باشد و ترجمه ای از آن به زبان فارسی موجود نباشد. یکی دیگر از مواردی که باید در زمینه ترجمه به زبان گیلکی در نظر گرفته شود هوشمندی در انتخاب متن است. از آنجایی که تولیدات متون به زبان گیلکی کم بوده است، گیلکی زبانان در مقابل خواندن متون گیلکی از خود مقاومت نشان میدهند و این مورد میتواند با ترغیب خواننده توسط انتخاب متون جذاب انجام گیرد؛ اگر بخواهیم واقع گرا باشیم در جامعه امروز ایران حتی متون به زبان فارسی خواننده ندارند پس ما باید در نظر داشته باشیم که چه موضوعاتی برای خواننده جذاب است. از دیدگاه من انتخاب متنهای کوتاه در حوزه های خبری، اطلاعات عمومی، سیاسی، و همچنین متون کوتاه ادبی میتواند به عنوان اولین گزینه ها برای ترجمه از زبانهای دیگر( به غیر از زبان فارسی) به زبان گیلکی باشد.
در پایان امیدوارم که به امر ترجمه به زبان گیلکی و همچنین ترجمه از زبان گیلکی به زبانهای دیگر به طور جدی پرداخته شود و به زودی شاهد تحرکات جدیدی در این زمینه باشیم.

Pic 6

آستانه اشرفیه - شرکتمون
:D

محاکمه

بی گمان، تهمتی به یوزف کی زده‌اند زیرا یک روز صبح بی‌ آنکه خطایی از او سرزده باشد، توقیفش کردند. آن روز صبح، ‌آشپز مادام گروباش، صاحبخانه‌اش که هر روز در حدود ساعت هشت صبحانه‌اش را می‌آورد، پیدایش نشد.
دارم کتاب محاکمه کافکا را تمام می کنم. پیشاپیش به همه توصیه می کنم آن را بخوانند ، هر چند کافکا و محاکمه نیاز به توصیه ندارند.
کافکا دنیایی می سازد بی اندازه واقعی و در تمام کتاب طنز تلخی در جریان است. خواننده نمی تواند جز به مسخرگی همه اتفاقات حکم دهد. در عین حال که همه شان واقعی هستند. محاکمه عصیانی است بر ضد بوروکراسی و به بند کشیدن انسان. کافکا حکم به رذالت و پستی قاضیانی می دهد که به نام عدالت انسان را محاکمه می کنند. و عدالت ملعبه دستشان است. یوزف کی هر قدر سرکشی می کند نمی تواند خودش را نجات دهد. و هر بار که می خواهد قدمی برای نجات خود بردارد بیشتر فرو می رود. حتی نادیده گرفتن این محاکمه مسخره نیز چیزی را عوض نمی کند و سر انجام قربانی می شود....
کتاب تنش های کی را در مواجهه با محاکمه نشان می دهد. گاهی که تلاش می کند. گاهی که کمک می طلبد. زمانی که کمک را رد می کند. و .... محاکمه پر است از لحظه هایی که دغدغه هایشان آشنا هستند. :
« آقا ، این سوال شما مشخصه تمام این محاکمه است که بر من تحمیل شده. ممکن است ایراد بگیرید که این اصلاً محاکمه نیست. کاملاً حق با شماست، چون این فقط موقعی محاکمه است که من محاکمه بشناسمش. ولی فعلاً می خواهم این کار را بکنم، گویی به خاطر دلسوزی. اگر آدم بخواهد به آن کمترین اعتنایی بکند، جز دلسوزی احساس نمی کند. نمی گویم که آیین دادرسیتان در خور تحقیر است، بلکه خوش دارم که این صفت را برای مصرف خصوصیتان ، به شما عرضه کنم»
در مورد کافکا در اینجا بخوانید.
پی نوشت:
این داستان کوتاه دولت آبادی هم خیلی زیباست.

براي به دست آوردن يادمان زنده ياد پاينده لنگرودي وارد مغازه ي سرشار از موسيقي درويش خان لنگرود شدم كه اين خود به بهانه اي تبديل شد براي آشنا شدني رودر رو با آقاي صفر علي رمضاني" مردي زود جوش با صميميتي غريزي كه اگرچه موسيقي را غريزي و بكر مي نوازد اما سطح دانش و سواد بالايش از موسيقي و ادبيات و فولكلور گيلان اميدواري را در دلم بعنوان يك دوست دار فرهنگ فولكلور زادگاهم گيلان زنده ميكند كه تا افرادي اينچنين دانا و مشتاق با دستان و حنجره اي كه هنر ناب را نمايان مي كند وجود دارند زبان گيلكي و موسيقي گيلكي و فرهنگ گيلكي علي رغم همه ي ناملايمات زنده خواهد ماند و نا ميرايي اش همواره در قرون و اعصارپابرجا وجاودانه خواهد ماند ... صفر با اشتياق و شور آيين گالشي" تيرما سينزه " كه ريشه در تاريخ باستاني ايران زمين نيز دارد را از پس سالها فراموشي دوبار با همت زنده كرده و اين را بايد قدر دان بود و سپاس گفت( بي هيچ شيله پيله و نان قرض دادني ) او ان گونه با اشتياق از فرهنگ نهفته در ژرفاي كوه ها و جنگلهاي گيلان صحبت مي كند و آنقدر شيفته ي جمع اوري فرهنگ شفاهي است كه نا خواسته مرا به يا د" مهران گيلان نژاد " مي اندازد يكي از شخصيت هاي رمان "عطر شكوفه هاي نارنج " كه بواسطه شيفتگي به فرهنگ فولكلور گيلان براي هميشه روانه ي ييلاق كادوس شده بود ...در گيرو دار صحبت هايي كه بين ما رد و بدل مي شود من براي لحظاتي يادم مي رود كه به خاطر چه مسيله اي به مغازه ي لبريز از ساز و موسيقي او پا گذاشته ام ... براي تهيه ي سي دي يادمان زنده ياد پاينده كه او را چه خوشتان بيايد چه خوشتان نيايد غولي ميدانم در عرصه ي گيلن شناسي و شيفته ي نوشته هاي اويم واز ميان همه شان بيشتر كار عظيمش رادر عرصه تاريخ گيلان و مازندران مي پسندم .
كه "خونينه هاي تاريخ دار المرزش " نام نهاده است و جزء معدود كتابهايي است كه آنرا بارها وبارها خوانده ام .
كتابي جامع و عظيم كه ا ز هيچ گوشه ي تاريخ خونين دارالمرز چشم پوشي نكرده و بكر وناب با سند و مدرك تاريخ خونين نياكان ما را به ما منتقل كرده ...
اما يادمان پاينده كه در سال مرگش با مراسم كوه نوردي همراه شده بسيار جذاب و زيبا و پراز شور زندگي است كه عوض غم شادي را نصيب ميكند و عوض رخوت زندگي را چرا كه هنرمند ي كه برا ي انسان وزندگي والاي او قلم مي زند و قدم برميدارد و نفس مي كشد هيچ گاه نمي ميرد تا ما براي مرگش اشك بريزيم .. يادماني پر از ترانه و احساس ...يادماني براي انساني كه مرگ پايانش نيست ....يادماني كه مرا ياد شعر هاي ناب حافظ مي اندازد و از تماشاي لحظه لحظه اش لذت بردم ... و همه ي اين ها را مديون جستجو در اينترنت و مديون سايت گالش هستم ...
فرشاد كاميار كندوج گيلكي

بلند گفتم آهای مردم چه ساده ن


شمالی گفتی و شعر یادم اومد
مث شیرین که بود فرهادم اومد


بلند گفتم آهای مردم چه ساده ن
یه باری رو دوش فریادم اومد


همه چیزا که یادم رفته بودن
همش چشم بسته از سر یادم اومد


خزر با ماهیا و گیلِ مرداش
زنا و بچه ها و پیرِ مرداش


با اون گوش ماهیهای رنگ وارنگش
همه ریز و درشت و دم بلندش

شمالی بوی بارون داره کوزت

بزار مکتب بره طفل رفوزت



نرو خوش باش و قلک خالی بفروش

بزار بارو زمین، بردارش از دوش



کمک کن تا خرابا رو بسازیم

برای ساختنش جون منم روش



برای ساختنش جون منم روش

همه دنیا فدای تاری از موش



طنابو پاره کن، زنجیرو بنداز

بزن باز از سر نو زیر آواز



تمام شالی کارا رو خبر کن

همه دریاها رو زیر و زبر کن



بدون فردا دیگه آزادی داریم

هزارتا ده به ده آبادی داریم

اي كاش همه ي تيم ها مثل ابومسلمي بازي مي كردند كه ديروز دربرابر ملوان ظاهر شد با چنگ و دندان يا به قول احمد زاده كه به كنايه گفت" ابو مسلم وتيم خداداد آمده بود يك امتياز از ما بگيرد ولي اي كاش مي آمد تا ما را ببرد" ... اما به ابو مسلم و خداداد ايرادي وارد نيست چرا كه آنها جوانمردانه بازي كردند ودرگيري هم كه در ذات فوتبال است ... اما پرسش اينجاست كه سپاهان چرا ؟ تيمي كه مي خواهد از حيثيت فوتبال ما در آسيا دفاع كند " تيمي كه به زور سرمايه تك تك ما ايراني ها( نه فقط اصفهاني ها ) جان گرفته چرا ؟ چرا سپاهان به عنوان يك تيم حرفه اي بايد بازي با فولاد را دست كم بگيرد ؟ آيا فوتبال اصفهان وسپاهان اينقدر بي ريشه است ؟ آيا به تيم سپاهان ميتوان گفت تيم حرفه اي ؟آيا اين حركت سپاهان آبروي فوتبال اصفهان و ايران را يكجا نمي برد ؟
فوتبال حرفه اي " اخلاق " و بازي جوانمردانه و هزار شعار دهن پر كن ديگر توي فوتبال ما كيلويي چند خريد و فروش مي شود ؟ خجالت نكشيد بگوييد ما هم رقمش را بدانيم . .. اما انگار تقصير سپاهان نيست ... تيمي كه به زور پول و سزمايه مردم ايران يك شبه تشكيل مي شود و ظرف چند سال با تزيق همين سرمايه ي ملي و خريد بازيكن و مربي خارجي وداخلي به جايگاه كنوني مي رسد شايد هنوز توي ادبيات فوتبالي ما هنوز كودك تر از آن است كه مفهوم شخصيت را بتواند درك كند .....مثل اينكه قرار است در مورد بازي انجام نشده" فردا در فدراسيون تصميم گيري شود . ... تصميمي كه از قبل از هر جهت كه نگاه كنيم به نفع ملوان نخواهد بود .... گاوبندي اين گونه در هيچ كجاي دنيا سراغ داريد ؟ بازي مهمي كه بايد هم زمان برگزار مي شد حالا به هر دليلي برگزار نميشود .. اين خود ميتواند يك گاوبندي آشكار باشد ....اين است آن بازي جوانمردانه واخلاق حرفه اي كه مدام دم از آن مي زنيم ؟ ...
اما جدا از اين مسايل پيش آمده در خواست همه ي طرفداران اين تيم ريشه دار و محبوب گيلاني كه همواره يكي از افتخارات پايدار ورزش گيلان بوده از مدير عامل و مسيولان ملوان اين است كه دلخوش به تصميمات فدراسيون فوتبال نباشند و نه تنها دراين مورد بلكه در مورد حق خوري آشكار بازي با پاس هم كه امتياز آن براي بقاي ملوان حياتي است به مراجع ديگر بويژه فيفا شكايت برند ...راستي در كجاي دنيا ودر كدام ليگ سراغ داريد كه در يك بازي رسمي وغير رسمي فقط يك امتياز بين دو تيم رد و بدل شود ؟ ....
طرفداران ملوان منتظر اقدامات اساسي هيات مديره" مدير عامل" وديگر مسيولان اين تيم نشسته اند .

Pic - 5

کله قندی - ماسوله

آيا وقت آن نرسيده كه فكري به حال پولورود بكنيم ؟ از وقتي كه لوله ي گاز با بي مبالاتي وبدون توجه به مسايل زيست موجودات آبزي مماس با رودخانه ي پولورود كشيده شد تا كنون دوست داران طبيعت و مردم كنار رودخانه ي پولورود بارها و بارها چه به صورت نامه نگاري كتبي وچه به صورت شفاهي و سينه به سينه اعتراض خود را به گوش مسيولان رسانده اند تا چاره اي انديشيده شود اما انگار گوش شنوايي وجود ندارد تا آستين ها را بالا بزند و با اندكي وقت و هزينه ارتفاع لوله ي گاز مماس با رودخانه را بالاتر ببرد تا قطع ارتباط صورت گرفته ي موجودات آبزي (انواع ماهيان ) پايين دست رودخانه در آن طرف پل را كه تا دهنه ي متصل به دريا ادامه دارد دوباره با نقاط طولاني بالا دست كه تا كوه هاي اشكور ادامه مي يابد بر قرار كند . ماهي هاي سفيد و انواع ماهي هاي ديگر وانواع كولي كه روزگاري نه چندان دور در بستري طولاني تخم ريزي ميكردند امروز با مانعي فيزيكي به نام لوله ي گاز در سر راه شان روبرو مي شوند كه جلوي حركت آن ها را به سمت نقاط بالا دست رودخانه مي گيرد به طوري كه حتي ماهي هاي آزاد هم به ندرت ميتوانند از اين مانع طبيعي عبور كرده و خود را به زيستگاه هاي طبيعي شان در نقاط بالاتر پولورود و رودخانه هاي متصل برسانند ..پرسش من و همه ي آناني كه دلشان براي محيط زيست مي سوزد اين است كه تغيير ارتفاع يك لوله ي نهايتا سي چهل متري چقدر هزينه و زمان روي دست د ستگاه هاي مربوطه مي گذارد ؟ مسيول پاسخ گويي به دوست داران پولورود چه سازماني است ؟ شيلات ؟ محيط زيست؟ اداره ي گاز ؟ ... چرا كسي نمي خواهد بپذ يرد كه بركت پولورود الان سال هاي سال است كه روي سفره ي مردمان بالا دست رودخانه ديگر به گونه اي پررنگ ديده نمي شود ؟ يعني درست از زماني كه لوله ي گاز با بي مبالاتي سازندگان و بي توجه اي به زندگي آبزيان تبد يل به مانعي براي عبور انواع ماهي ها شده ... خواهش مي كنم يك نفر پيدا شود و ما را قانع كند ... يك نفر پيدا شود كه دلش براي رودخانه بسوزد ...يك نفر آدم مسيول پيدا شود و آستين ها را بالا بزند و دستور صادر كند كه ارتفاع لوله ي گاز در نقطه ي مماس با عرض پولورود چند متر تغيير پيدا كند ... همين ... در خواست ما اين است ...و همچنان منتظر اقدام مسيولان مي مانيم ....
كندوج سبز

پگاه گیلان


پگاه تیم محبوب خیلی از گیلانی ها در آستانه دیداری حساس و سرنوشت ساز است دیداری که به همت و یاری هوادران مشتاق خود
می تواند فصل جدیدی از موفقیت را برای این تیم و گیلان به ارمغان بیاورد از همین جا از تمامی علاقمندان به فوتبال تقاضا می کنم بدونه درنظر گرفتن رنگها وتعصبات به یاری این تیم بشتابند و با حضور در ورزشگاه وتشویق این تیم شرایط را به گونه ای رغم بزنند که این تیم خوب ودوست داشتنی مجوزصعود خود را در ورزشگاه عضدی به دست اورد .
29/2/86 این باری احتمالا دراین تاریخ برگزار خواهد شد
به امید پیروزی این تیم گیلانی و افتخاری دیگر برای گیلانیان .

مطلبي خواندم از جناب امير قادري توي ويژه نامه ي اعتماد كه دست كمي از تلاش براي تعيين رابطه اي بين
كش تمبان وتوتون نداشت براي آنان كه اين قصه را به هر دليلي نمي دانند عرض مي كنم كه بروند متون دوره ي قاجاريه را تورق كنند چرا كه توضيح ماجرا از حوصله ي اين نوشته خارج است البته اين نوع تعيين رابطه كش تمباني وتوتوني را مردم كوچه جور هاي ديگري نامگذاري ميكنند كه آوردن آن هم اينجا دور از ادب و نزاكت است اما برويم سراغ نوشته ي جناب امير قادري توي ويژه نامه ي اعتماد نخست پرسش اينجاست چه شده كه آقاي امير قادري اين گونه دستپاچه شده اند و نگران از اين كه به تقلا بي افتند تا دليل نساختن فيلم بيضايي را كشف كنند آن هم بعنوان آدمي كه براي نخستين بار در اين زمينه مي خواهد بقيه ي ماجرا را هم ببيند ؟ شما چرا نگراني عمو جان ؟ شما چرا نگران فيلم نساختن بيضايي هستي ؟ شمايي كه گستاخانه معتقدي " بيضايي كمي از برج عاج پايين بيايد بد نيست " ؟ شما كه هنوز آدمي مثل بيضايي را نميشناسي ونميداني كه او اهل برج عاج نشيني و اين مناسبات اشرافي نيست چرا نگران فيلم نساختن بيضايي هستي ؟ اسكور سيزي و ديويد فينچر وجان فورد و كل مناسبات حاكم برسينماي آمريكا كجا شبيه مناسبات سينماي ملي ماست كه شما دست به مقايسه ي كش تمباني و توتوني زده اي و فيلم نساختن بيضايي را چيزي شبيه فيلم نساختن اسكور سيزي وديويد فينچر دانسته اي ؟ اين مقايسه ي كش تمباني و توتوني امروز حتي توي مخيلات هيچ بقالي نيز اجازه بروز پيدا نمي كند كه شما آنرا با مقياس لابد " زندگي كار گردان هاي بزرگ را بخوانيد " خودتان كشف كرده ايد ؟ نه عزيز من بهتر است شما عوض خواندن زندگي كار گردان هاي بزرگ بروي نه زندگي و كل آثار بيضايي را كه فقط سگ كشي را يك بار ديگر ببيني آنوقت " اوووه " گفتن نامربوط حضرت عالي اگر اهل پي بردن اشتباه باشي كه بايد باشي توي گلويت گير ميكند البته اگر چراغي كه نه شمعي توي دستت داشته باشي آخر عمو جان من و تو چه كاره ي كاريم كه به آدمي مثل بيضايي توصيه كنيم " كه فيلم ساز كم كار ما با يد بپذيرد كه براي تهيه هر پروژه اي بايد آستين ها يش را بالا بزند وبا همه چيز كنار بيايد " ؟ آخر عزيز من يعني بيضايي پس از اين همه سال شنا كردن توي اين رودخانه ي گاه مواج وگاه آرام به اندازه ي عقل من و حضرت عالي تشخيص نمي دهد كه چه بايد بكند ؟ تازه اين چه حكم من درآوردي است كه شما داريد صادر مي كنيد ؟ كي گفته كارگردان بايد مدام در حال فيلم سازي باشد كه شما اينگونه و با بازي كلمات گستاخانه به يكي از بزرگان سينماي ما كه دوست داران بسياري دارد تاخته ايد ؟ كي و كجا در طول اين همه سال بيضايي خودش را روشنفكر دانسته و عقده ي اين را داشته كه ( همه منتظر باشند بيضايي فيلمش را بسازد و نمي سازد و وقتي نمي سازد همه دستمال شان را آماده كرده اند تا بيرون بكشند و بر مظلوميت هنر و هنرمند در اين سرزمين گريه كنند ) ؟ در پاسخ به اين همه گستاخي كه شما به بيضايي روا داشته ايد به من هم اجازه بدهيد تا خدمتتان مودبانه عرض كنم جناب آقاي امير قادري جمع كنيد اين بساط تان را عمو جان جمع كنيد آيا بيضايي براي فيلم نساختن اش هم بايد از جوجه منتقداني مثل جناب عالي كه اجازه هر گستاخي را به خودتان ميدهيد اجازه بگيرد ؟ ..... اين هم لابد از عجايب روزگار ماست شايد و عجيبتر آنكه آ دم هايي كه نمي توانند كمي آنطرف دماغ شان را ببينند اجازه مي خواهند كه براي يك بار هم شده بقيه ماجرا را هم ببينند روي ديگر سكه را

* توضيح اينكه مطلب آقاي قادري در اعتماد امروز تحت عنوان " اتفاق خودش نمي افتد " چاپ شده
فرشاد كاميار

Pic - 4


Dorfak

نخست اول ماه مي روز جهاني كارگر بر همه ي كار گران جهان مبارك د وم روز معلم هم مبارك به همه ي معلمان زحمتكش اما سوم بسياري از شغلها وحرفه ها در اين سيصد و شصت و پنج روز سال روزي به نام شان نام گذاري شده كه كار خوبي است اما دراين ميانه سر قشر عظيم جامعه حتي در اين نام گذاري هم بي كلاه مانده آيا شايسته نيست كه در كشور ما كه بنا به آمار رسمي حدود يازده درصد از نيروي كار از داشتن شغل محروم هستند روزي هم براي اين قشر عظيم اجتماع ما در نظر گرفته شود روزي به نام روز بيكاران تا حداقل در اين روز معضل اقتصادي اجتماعي محرومان داشتن شغلي شرافتمند بيشتر و پررنگ تر ديده شود ؟ شايسته است كه دولت جديد كه دغدغه ي مبارزه با فقر و نابرابري اجتماعي را دارد دست بكار شود وروزي را هم به نام محرومترين قشر جامعه يعني بيكاران نامگذاري كند . چرا كه داشتن لشكري عظيم از بيكاران براي هر جامعه اي فاجعه آميز است . به هر حال بار ديگر روز جهاني كارگر و روز معلم را به همه ي زحمت كشان اين دو قشر تبريك گفته و آرزوي زندگي بهتر و راحت تري را بري شان دارم
فرشاد كاميار

روز کارگر

نیازی به پرگویی نیست. اول ماه مه است اما چندان چیزی گیر نیاوردم .
در خبرگزاری ایسنا هم چیزی ندیدم. اما درخبرگزاری ایرنا این خبر جالب را دیدم.
عکس های ایلنا را هم در اینجا ببینید.
اگرلینک های این پست را تکمیل کنید که عالی میشه.
پی نوشت:
این تابلو کار شماست؟" "نه! کار شماست." نگاهی به گرنیکا، اثر معروف پابلو پیکاسو