آمدیم جواب پست اول این دوست نو رسیده را بدهیم. دیدیم پست دومشان هم آمده. کلی جا خوردیم و جا ماندیم! اما از آنجا که حرف « مرد» یکی است ! نمی شود که من جواب ندهم. توی دلم می ماند و می ترکد. لذا:
خوب همه می دونیم که فرهنگ گیلان و روابط گیلان چقدر با جا های دیگه فرق داره.این فرهنگ برون گرا حتی توی معماری ما هم خودش را کاملاً نشون میده. به تلار ها فکر کنید. به گذر های رو باز. این در حالیه که تو سایر مناطق خونه ها همش به داخل و درون زمین و یا به سمت یه فضای محصور گرایش دارند. این هم می دونیم که کشاورزی گیلان ، اقتصاد گیلان ، و فرهنگ بالای گیلان همیشه حضور زن ها رو بیشتر از سایر مناطق تاب می آورده. اما تجربه شخصی خودم بهم میگه گیلانی جماعت هم همونطور که به سمت مدرن تر شدن پیش می ره تناقض هاش بیشتر میشه. اگه بخوام ملموس تر حرف بزنم باید بگم یه کشاورز گیلانی خیلی راحت تر زن رو در محیطش می پذیرفت تا یک مهندس گیلانی. مثلاً من خودم خیلی راحت توی محلات پایین و روستا ها ارتباط برقرار می کنم. راحت پذیرفته می شم. و راحت تر از اون کار می کنم. اما برای کارآموزی توی یه شرکت انگار لازمه برای جناب مهندس توضیح بدم « من نیومدم اینجا که یگانه ء زندگیم رو پیدا کنم.» اومدم پشت اون کامپیوتر کوفتی بشینم و 3 D رو خوب مسلط بشم. عموی عزیزم 2 ساعت داشت توضیح می داد که آقایون توی محیط کار حرف هایی می زنند و شوخی هایی می کنند که اصلاً درست نیست خانم توی اون محیط باشه. واقعاً برام قابل درک نیست که این قشر پوک تحصیل کرده به خاطر دو تا شوخی رکیک نمی تونه کسی رو توی محیط کارش تحمل کنه. در حالی که اون کشاورز فهمیده راحت اینکار رو می کنه. من تا حالا فکر می کردم توانایی حرف اول رو میزنه. ولی در 2 مورد رسماً دیدم که جنسیت حرف اول رو می زنه. مگه اینجا گیلان نیست؟توی گابنه که به قول جناب مهندس « مرکز پخش مواد مخدر لاهیجان » بود هم یه چنین برخوردی رو نمی بینم. اما توی جمع های تهوع آور روشنفکری. توی محیط های مدرن کاری ....
می تونیم مژده بدیم که گیلانی ها به سمت غیرت مند شدن پیش می روند. همون طور که در گیلان همه چیز به عقب پیش می ره . فرهنگ ما هم به سمت غیرت پیش می ره !!!
شاید کمی تند نوشتم. اما اینها تجربه های شخصی من هستند که من رو به یه همچین عقیده ای رسوندن. خوشحال میشم این عقاید به چالش کشیده بشن.
اما در مورد پست دومتان: من فکر می کنم معماری گیلان موقعی نجات پیدا می کند که معماران این تناقضات ( مشکلات هویت) رو خوب حل کنند و بتونند با پیشینه معماری و شهرسازی شون به جلو بروند. یه جورایی از جزء به کل این قضیه باید حل بشه. و البته نه به صورت اینکه مثل قدیم خونه بسازیم. یه جورایی باید از عصاره معماری استفاده بشه. نمی دونم درباره زبان هم میشه چنین چیزی رو تعمیم داد یا نه. اما می دونم معماری تابع فرهنگ و جامعه است. شاید زمانی که مشکل زبان و عقیده حل شد تازه نوبت معمارا باشه. ما دور خودمون پیچ می خوریم. هم معماری مون ، هم زبانمون ، هم هنرمون. هر وقت پیچ خوردنمون تموم شد چشم هامون به اون تعادل می رسند که پتانسیل های زبان و هنر مون رو ببینیم و با تکیه به اون ها به جلو بریم. وظیفه یه جزء اینه که مساله رو به صورت فردی برای خودش حل کنه و با فرکانس هاش روی کل تآثیر بگذاره. اما هیچ کس رو نمی تونیم مجبور کنیم که این زبان یا این معماری و یا این هنر رو ارزش مند بدونه.
خوب همه می دونیم که فرهنگ گیلان و روابط گیلان چقدر با جا های دیگه فرق داره.این فرهنگ برون گرا حتی توی معماری ما هم خودش را کاملاً نشون میده. به تلار ها فکر کنید. به گذر های رو باز. این در حالیه که تو سایر مناطق خونه ها همش به داخل و درون زمین و یا به سمت یه فضای محصور گرایش دارند. این هم می دونیم که کشاورزی گیلان ، اقتصاد گیلان ، و فرهنگ بالای گیلان همیشه حضور زن ها رو بیشتر از سایر مناطق تاب می آورده. اما تجربه شخصی خودم بهم میگه گیلانی جماعت هم همونطور که به سمت مدرن تر شدن پیش می ره تناقض هاش بیشتر میشه. اگه بخوام ملموس تر حرف بزنم باید بگم یه کشاورز گیلانی خیلی راحت تر زن رو در محیطش می پذیرفت تا یک مهندس گیلانی. مثلاً من خودم خیلی راحت توی محلات پایین و روستا ها ارتباط برقرار می کنم. راحت پذیرفته می شم. و راحت تر از اون کار می کنم. اما برای کارآموزی توی یه شرکت انگار لازمه برای جناب مهندس توضیح بدم « من نیومدم اینجا که یگانه ء زندگیم رو پیدا کنم.» اومدم پشت اون کامپیوتر کوفتی بشینم و 3 D رو خوب مسلط بشم. عموی عزیزم 2 ساعت داشت توضیح می داد که آقایون توی محیط کار حرف هایی می زنند و شوخی هایی می کنند که اصلاً درست نیست خانم توی اون محیط باشه. واقعاً برام قابل درک نیست که این قشر پوک تحصیل کرده به خاطر دو تا شوخی رکیک نمی تونه کسی رو توی محیط کارش تحمل کنه. در حالی که اون کشاورز فهمیده راحت اینکار رو می کنه. من تا حالا فکر می کردم توانایی حرف اول رو میزنه. ولی در 2 مورد رسماً دیدم که جنسیت حرف اول رو می زنه. مگه اینجا گیلان نیست؟توی گابنه که به قول جناب مهندس « مرکز پخش مواد مخدر لاهیجان » بود هم یه چنین برخوردی رو نمی بینم. اما توی جمع های تهوع آور روشنفکری. توی محیط های مدرن کاری ....
می تونیم مژده بدیم که گیلانی ها به سمت غیرت مند شدن پیش می روند. همون طور که در گیلان همه چیز به عقب پیش می ره . فرهنگ ما هم به سمت غیرت پیش می ره !!!
شاید کمی تند نوشتم. اما اینها تجربه های شخصی من هستند که من رو به یه همچین عقیده ای رسوندن. خوشحال میشم این عقاید به چالش کشیده بشن.
اما در مورد پست دومتان: من فکر می کنم معماری گیلان موقعی نجات پیدا می کند که معماران این تناقضات ( مشکلات هویت) رو خوب حل کنند و بتونند با پیشینه معماری و شهرسازی شون به جلو بروند. یه جورایی از جزء به کل این قضیه باید حل بشه. و البته نه به صورت اینکه مثل قدیم خونه بسازیم. یه جورایی باید از عصاره معماری استفاده بشه. نمی دونم درباره زبان هم میشه چنین چیزی رو تعمیم داد یا نه. اما می دونم معماری تابع فرهنگ و جامعه است. شاید زمانی که مشکل زبان و عقیده حل شد تازه نوبت معمارا باشه. ما دور خودمون پیچ می خوریم. هم معماری مون ، هم زبانمون ، هم هنرمون. هر وقت پیچ خوردنمون تموم شد چشم هامون به اون تعادل می رسند که پتانسیل های زبان و هنر مون رو ببینیم و با تکیه به اون ها به جلو بریم. وظیفه یه جزء اینه که مساله رو به صورت فردی برای خودش حل کنه و با فرکانس هاش روی کل تآثیر بگذاره. اما هیچ کس رو نمی تونیم مجبور کنیم که این زبان یا این معماری و یا این هنر رو ارزش مند بدونه.
4 comments:
مطلب اولي كه من نوشتم در مورد گيلاني ها و غيرت و اينها ، اصلا به صورت جزئي و مطلق نبود. جوابي بود كلي به اظهار نظر كلي آدم ها در مورد گيلاني ها. خلاف آن اظهار نظر من در گيلان حالا كه هيچ در همان موقع هم پيدا مي شد. در مورد معماري و زبان هم اظهار نظري مبني بر خوب يا بد بودن معماري و زبان مان نكردم. پرسيدم با اين شرايط شانس زنده ماندن مريض چقدر است
در باره مطلب اول من همیشه وقتی بحث های مشابه پیش می اومد چنین نظری داشتم و شاید الان بستر مناسبی برای ابرازش پیدا کردم.(من هم قصدم پیدا کردن مثال نقض نبود. بیشتر منظورم این بود که در این پیچ وا پیچ و سیر نزولی که در گیلان شاهدیم. از این نظر هم داریم عقب گرد می کنیم.(
در مورد مطلب دوم هم من هم اظهار نظری بر خوب یا بد بودن ندارم. من جوابی رو که خودم به این سوال می دم نوشتم. یه نظر شخصی بود. و ورود به بحثی که برام جالب تلقی می شد.من راه زنده موندن مریض رو از نظر خودم نوشتم.
گيلان ، فراتر از خاك نيست و گيلانيان فراتر از آدميزاد نيستند. من ، مرد هستم ؛ پسر هستم وشايد شده كه مثل آن مهندس مثال تو رفتار كرده باشم. تو ، دختر هستي ؛ زن هستي وشايد شده كه مثل مثال هاي منفي كس ديگري رفتار كرده باشي. اين ، به گيلاني بودن ما ربطي ندارد آنقدر. روحيه ي كلي اي كه بر شهر ما نسبت به شهرهاي ديگر حاكم است ؛ مثبت تر است و هر چقدر كه در پيچ واپيچ ها نزول كرده باز هم نسبت به جاهاي ديگر روشن تر است رفتار آدميانش
اره. این رو که نسبت به جاهای دیگر ایران وضعیت بهتری داریم رو قبول دارم. در کشور کوران ...
اما این هم مهمه که سیر مون رو به جلو هست یا نه. و اگه نیست چرا! بحث جالبی بود دوست من.
Post a Comment