1)مرداب انزلی در خطر است و قرار شده که جاده کنارگذر از وسط تالاب انزلی بگذرد .تا همین جا هم 1500 متر از پل «سوسرروگا» وارد تالاب شده و 300 هکتار ناقابل ! از مرداب خشک شده است و با ادامه طرح کنارگذر خدا می داند چه بلایی بر سر این تالاب می آید .
باور کنید فاجعه نزدیک است.
2)این روز ها هر جایی که فکرش را کیند مطلبی در باب نجات تالاب انزلی خوانده ام . روزنامه اعتماد ، روزنامه اعتماد ملی ، خبرگزاری جمهوری اسلامی ، ایسنا ، وبلاگ گیلانیان ، وبلاگ معصومه ابتکار و... نکته جالب آنکه گفته می شود که در جلسه کمسیون زیربنایی دولت حدود 70 درصد اعضاء با گزینه محیط زیست موافق و مخالفان اصلی فقط وزارت کشور و وزارت راه بوده اند ! اما همچنان تصمیم نهایی گرفته نشده است و همه چیز همچنان در حد و اندازه حرف است و حرف است و حرف و...
3)خاطرم هست که در حاشیه کنسرت « هم نوا با بم » استاد محمدرضا شجریان مجموعه مصاحبه ای تهیه شده بود و در میان مصاحبه شوندگان کسی از نابودی موسیقی ایرانی صحبت می کرد و می گفت : « همان طور که نمی توانیم کشوری را تصور کنیم که کوه و دشت و دریا نداشته باشد ، نمی توانیم کشوری را تصور کنیم که موسیقی نداشته باشد.»به نظر می رسد که این گفتار سویه معکوسی نیز دارد ...کشوری که مرداب انزلی ندارد ، خلیج فارس ندارد ، پارک جنگلی لویزان ، سرخه حصار ، خجیر ندارد چگونه می تواند موسیقی ، ادبیات ، سینما و... داشته باشد .
4)می خواهم مطلب را با یادی از والتر بنیامین به پایان برسانم :
بنیامین در خیابان یکطرفه سیزده نهاده در مخالفت با افاده فروشی ارائه داده که در اصل ستایش متن مستند است در برابر « آفرینش هنری» . او مفاهیمی چون شاهکارو کمال هنری و تجلی را به سود نوشتنی متناوبا تبدیل شونده به عمل ، به دور می افکند و از همان آغاز تکلیفش را با مفاهیم سنتی نوشتن ، مقاله نویسی پرمدعا ، چهارچوب محدود ادبی و منتقل کننده باورها و اعتقادهای انتزاعی و تلاش برای اقناع مخاطب روشن می کند و می گوید :
« قانع کردن ، تصاحب کردن است ، بدون آنکه لقاحی صورت پذیرد .»و :
« امروزه ساختار زندگی بیش از آنکه متاثر از باورها و اعتقاد ها باشد در ید قدرت رخداد هاست .رخدادهایی که هیچگاه اساس آن باور ها و اعتقاد ها قرا نگرفته اند . در این شرایط فعالیت ادبی ( در اینجا نگارش همین متن و خواندن آن –تاکید از من_) نمی تواند به یک چهارچوب ادبی محدود بماند. چنین چیزی تایید همان حرف های معروفی است که از بی ثمری ادبیات بر سر زبان هاست . امروزه کار ادبی به شرطی موثر است که عمل و نوشتن متناوبا به یکدیگر بدل شوند .»
اینها یعنی چه ؟ و چه ربطی به تالاب انزلی دارد ؟!
قرار نیست این نوشته ها و نمونه های آن مخاطب را اقناع کند ، قصد تصاحب مخاطب بدون آنکه لقاحی صورت گیرد در میان نیست زیرا این برداشتی کاملا مردسالارانه از ارتباط با مخاطب است . قصد قانع کردن ، قصد تصاحب کردن ، قصد تحت تاثیر باور ها و اعتقادات خود درآوردن در کار نیست . نیت من حضور همچون یک رخداد است. ارتباط پی در پی نوشتن و عمل و باید بگویم مساله ارتباط زندگی و نوشته مطرح است .که چه؟ثمره این تناوب نوشتن و عمل ، ارتباط مقاله و پراتیک و تبدیل شدن کلام ادبی به یک رخداد عملی و ارتباط زنده ، در اصل مانیفستی برای کار، اطلاعیه ای برای تصمیم گیری واقعی است که این روزها مرتب به تاخیر می افتد.
1 comments:
سلام
تنها جمله ای که می تو بگم اینه که امیدوارم و تنها امیدوارم که تالاب نجات پیدا کنه .
برای پست ترجمه پورنوگرافی ژیژک در گیلانیان کامنت گذاشتم .
موفق باشی
ممنون از نوشته ات
راستی این نوشته چاپ شد ؟
Post a Comment