آماده ای
...1 2 3!
اولین بارش نبود که این کار رو می کرد
اولش هیجان زیادی داره ولی آخراش...
همسایه کناری ترسیده
مثل اولین بار خودش
چیزی نیست فقط بدیش اینه که
فاصلش زیاده ،نترس
دستت رو بده به من
از اینجا به بعدش ...
نمیدونم بازم میتونم این کارو بکنم یا نه...
* * *
بازم بارون گرفت چتر آوردی؟
1 comments:
سلام رفيق.
نوشتهات رو که میخوندم ياد کليپ آهنگ Enter sandman افتاد. توی اون ويدئو، يک صحنهی سقوط هست که از ديد دوربين اتفاق میافته. حرکت دوربين به سمت حضيض.
گاهی، بارها نگاه میکنم اون صحنه رو. با اون فلش زدنهای نور توی ويدئو که خوراک قرصبازهاست.
يک بار هم همين ماه گذشته، وقتی رفته بودم کاکرود، تو ارتفاع دوهزار و خردهای، لبهی يه دره ايستاده بودم و به تهاش نگاه میکردم. به سرم زده بود که امتحان کنم.
هی، من هميشه میترسم برم لبهی پرتگاه. چون مطمئن نيستم که بتونم بر وسوسهی سقوط غلبه کنم.
خوب که فکر میکنم، میبينم ما همهمون يه روزی، يه زمانی، يه جايی سقوط کرديم. چيزی يادت نمیآد؟!
پینوشت: دلم هوای کرج رو کرده. بايد بيام پيشت. اما اين روزها سرم بدجوری شلوغه.
Post a Comment