خوشگلا باید برقصند

خوشگلا باید برقصند ماکان محمدی
با سلام خدمت مدیران وبلاگ گیلانیان و مخاطبان محترم این وبلاگ:
یک پندارباطل وپیش پاافتاده و "مضحک" آن است که پاره ای از روشنفکران ما می اندیشند خود تافته جدا بافته اند و تنها حکومت ها یا طبقات حاکم و یا آن « دیگران » هستند که ارتجاعی و آغشته به انواع مشکلات ضد عقلانیت می باشند .
اما حقیقت آن است که چنین انتزاع مطلقی بین یک بخش از واقعیات اجتماعی با بخش های دیگر ، بسیار کوته بینانه است . تاثیر عقب ماندگی بر همه اقشار مردم ما هرچند با تمایزاتی امری عمومی است.
ما جامعه ای در کشاکش و تب وتاب هستیم که زندگی در آمیزه بقایای ماقبل مدرن و پدیده های برخواسته از تجربه مادی و ذهنی مدرنیته ، مسائل ویژه ای را برای ما مطرح کرده است.
در این فضا خواست طرح خرد و فهم ونگرش ، کنش واقدام ، منش واخلاق ، مناسبات و رفتار ها و... حاکم بر عقلانیت لااقل از سوی روشنفکران خواستی ست که همه از آن حرف می زنند .
اما آلودگی ضمیر ، تفکر و نگاه ما به انواع عادات گذشته و پدیده های منبعث از روابط استبدادی ، سبب می شود همواره فاصله بزرگی بین گفتار و کردارمان وجود داشته باشد.
یکی از این فاصله ها ، مبین نفوذ باندها در ماست.با همه عقب ماندگیی و فقدان توان تحمل دیگری در عمل.
ما از آزادی بیان دفاع میکنیم و قدرت های سیاسی را برای نفی این آزادی در " عمل " و یا نسبت موثر " نظر و عمل " (praxis) مورد مواخذه قرار می دهیم اما بدترین و نهان ترین سرکوب گران آزادی بیان « دیگری » در بسیاری از اوقات خود ما هستیم.
مطبوعات باندی ما در پشت چهره دفاع از آزادی ، چه بسا ابزار دست این باند های اقتدار جویی اند که به هر علتی دارای قدرت و اتوریته اند و از اقتدار خود برای سرکوب اندیشه رقبا استفاده می کنند.
به جای بحث و نقد ، آنچه در روابط باندبازی برجستگی دارد استفاده از انواع ابزارها برای حذف ، نفی ، خفه کردن و ایجاد اختناق است.حسد و کینه توزی نسبت به تفکر دیگری ، آلوده کردن فضا های تنفسی او و یا تنگ کردن این فضا از جمله کار هایی است که با دستان پنهان باند ها صورت می گیرد.
من از تجربه های سرکوب گرایانه گوناگونی در فضای روشنفکرانه ما در رشت و در فضای ایران خبر دارم که گاه کار به مضحکه و کاریکاتور واستالین بازی کشیده شده است .
لازم است در این میانه به نکاتی اشاره کنم:
این واقعیت انسان امروز است که مرگ هیچگاه در سطح ابژه رخ نمی دهد و اگر امروزه ما صحبت از فاشیسم می کنیم و باز نمایی آن را بدتر وفجیع تر از "آشویتس" می دانیم ، مرگ و سرکوبی ست که در سطح "سوژه" رخ می دهد . آگر دوست وبلاگ نویسمان آقا/خانم بیان صحبت از بازنشستگی « عباس کیارستمی » و « دکتر بهزاد برکت » میکند خواستم در پی این پرسش که چگونه است که "برتولوچی" از مسئولان جشنواره ونیز می خواهد تندیس بزرگداشتش را از دستان عباس کیارستمی دریافت کند و یا دانشگاه سوربن از دکتر بهزاد برکت می خواهد که به عنوان هیات ژوری و دفاع از تز دکترای یکی از دانشجویان به فرانسه رفته و هم زمان با روز جهانی فلسفه به عنوان یکی از سخنرانان اختصاصی گفتاری جانانه درباره "مارسل پروست" ارائه دهد ، بگویم آیا اینان هم اسیر نام یا باند شده اند ؟!
پاسخ بسیار ساده است حیات و جاری بودن در سطح سوژه سبب گشته این افراد منفک از موجودیت عینی شان تأثیرگزار باشند.
حدیث پاسخ دادن به چنین اظهار نظرهایی حتی در بیان مطلب در سطحی گسترده تر و در حوزه تئوریک حدیث این ترانه لوس آنجلسی « خوشکلا باید برقصند» است.
اگر بنشینی ، متهم به "زیبا روی" نبودن می شوی....
اگر برخیزی متهم به نمایشی جهت "زیبارویی نداشته" می شوی...
در واقع فقط خواستم بگویم من متن های مربوط به آقا/خانم بیان را مطالعه کرده ام اما پاسخ آن را وابسته به تصادم اندیشه اجتماعی با موقعیت انضمامی خودم می دانم . زندگی و حیات ذهنی و عینی من به بهترین شکل پاسخ را در اختیار مردم خواهد گذاشت و تاریخ با گذر از هویت های متفاوت ما بر ما قضاوت خواهد کرد.
مدیران محترم گیلانیان از شما جهت ایجاد فضایی متکثر جهت بیان مطالب متنوع نهایت تقدیر و تشکر را دارم . امید است که این نوشته بهانه ای برای نگارش متون ارزنده تر گردد.

2 comments:

Anonymous

فوق العاده بود

سارا

آقای ماکان محمدی اولین پستتون رو تبریک می گم و امیدوارم شما هم به بهتر شدن گیلانیان کمک کنید