در مدرسه را بستند ، خدایا مپسند

روزگاری به هر دری می زدیم تا از «مدرسه» دور بمانیم و فرار از «مدرسه» جزی لاینفک از عمل ما بود. مناجات کودکانه ما چیزی کمتر از خرابی «مدرسه» ، سیل و زلزله و امثال آن نبود . به هر امام زاده ای توسل می جستیم تا روزی جامه و ردای آن را بر تن نکینم . جالب آنکه این امر بر ما مشتبه شده بود که تنها حاصل رفتن به «مدرسه» ، بیماری و درد است و عذابی علیم !
روزگار گذشت و طنز قضیه اینجا بود که برای رفتن به «مدرسه» روزشماری می کردیم . ماه ها و ماهها منتظر می ماندیم تا سری به کلاس «سنت گرایان» و «سید حسین نصر» بزنیم تا از آسمان «جاودان خرد» به ستاره های «مشاء» ، «اشراق» و «صدرا» بنگریم و صد البته به آن خرده نیز بگیریم. از «کثرت گرای دینی جان هیک» بیاموزیم و ندای «صراط های مستقیم » سر دهیم . مولانا حکایت «عشق و دوستی» برایمان بگوید و ما زمزمه کنان «زهی عشق زهی عشق ... » بخوانیم .
«مدرسه» که آمد نه تنها دوری از «کیان» برایمان آسان شد بلکه دری از«مدرسه روشنفکری دینی» برای تمام دانش آموزان این مکتب سترگ فراهم آورد تا هم «مدرنیه» را درک کنند و «دینداری» را بیاموزند و هم «اخلاق پارسایان» را پی گیرند و«دکتر سروش» برایمان درس «قبض و بسط» و «تجربه نبوی» بگوید و ما هم از «رحمان» بخوانیم هم از «نیکفر» ، هم ...
دریغ که «مدرسه » ما را بستند !
سوال آمد که چرا ؟ جواب دادیم چون «تبلیغ الحاد» می کرد ! گفتند: که ، چطور؟ ، گفتیم : دکتر« محمد مجتهد شبستری» استاد بازنشسته شده دانشکده الهیات دانشگاه تهران که اگر به «فقه فسرده صفوی» تن داده بود اکنون با نام «حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد مجتهد شبستری – دام البرکاته » شناخته می شد اما استاد سالی نمی گذرد که ردا از تن و دستار از سر بکنده است و اکنون خود را تنها «مفسر متن » می داند. «قرائت نیوی از جهان» او از نظر «قاریان رسمی دین» الحاد خوانده می شود و دانستن «قرآن» به سان «تجربه ای نبوی» عین کفر تصور می شود. حکایت زیاد است و زمان کوتاه و مکان نا بجا
اما با تمام این اوصاف در باب قرائت نو از دین همچنان باز است.
پ.ن - این نخستین نوشته ام در گیلانیان است از اینکه اکنون جزئی از گیلانیان هستم خوشحالم و سپاسگذار و همچنین اینکه هنوز قوانین این تارنگار جمعی را آن طور که باید نمی دانم پس اگر خطای بود ببخشید و تذکر دهید .سپاسگذارم

2 comments:

سارا

کوهزاد گرامی! تبریک می گم وروودت رو به گیلانیان. و همچنین اولین یادداشتت رو. مهم ترین قاعده ما اینه که بین یادداشت ها 24 ساعت فاصله باشه.

Maziar

سلام
ورودتون رو تبریک می گم .
نوشته جالبی بود !
فقط امیدوارم موقع نوشتن به فکر آینده کار خودمون و خودتون باشین ...
موفق باشی