باند و ظهور خرده فاشیسم فرهنگی
هر چند نسبت شکل گیری باند هایی که از هویت مدنی قانون مند می گریزند و شکل گیری قدرت فاشیستی که فراتر از نهاد های قانونی گسترش می یابد در وهله نخست و در حوزه عمومی زندگی اجتماعی قابل ردیابی است و همچون وقیح ترین و هرزه ترین شکل « احیای » نومیدانه قدرت سیاسی و به مثابه فعال شدن خشونت بار شکلی از قدرت سیاسی عمل می کند که به قول بودریار از بنیادهای عقلانی خویش نوامید شده است و به عنوان فعال شدن خشونت بار امر اجتماعی در جامعه ای که از بنیاد های عقلانی خود دست شسته، محسوب میگردد ، با این همه در حوزه فرهنگ هم رابطه باند و خرده فاشیسم فرهنگی جداگانه قابلیت بررسی دارد.
مهم تر از بررسی انتزاعی و کلی، برخورد مشخص با پدیده باند ها در قلمرو زندگی جامعه ای مشخص است که در آن زندگی می کنیم و بدیهی است در این جا هم آن چه مورد توجه این نوشته می باشد نسبت باند و خرده فاشیسم در حوزه تفکر و عمل فرهنگی ماست و نه بحث عمومی آن . زیرا پدیده باندهای فرهنگی از دوران رضاشاه تا امروز در شکل راست و چپ افراطی ، هر دو ، بر سرنوشت فرهنگ و کنش هنری در جامعه ما تاثیر داشته و پس از انقلاب با پویایی فراوانی که ایران یافته است، این پدیده بیش از هر زمان نقش منفی اش را علیه آزادی مکالمه های فرهنگی ایفا نموده است.
کالبد شکافی باند
باند چیست؟ با محفل ، فراکسیون ، دسته، گروه، فرقه،سازمان ، حزب چه تفاوتی دارد؟
مهم تر از بررسی انتزاعی و کلی، برخورد مشخص با پدیده باند ها در قلمرو زندگی جامعه ای مشخص است که در آن زندگی می کنیم و بدیهی است در این جا هم آن چه مورد توجه این نوشته می باشد نسبت باند و خرده فاشیسم در حوزه تفکر و عمل فرهنگی ماست و نه بحث عمومی آن . زیرا پدیده باندهای فرهنگی از دوران رضاشاه تا امروز در شکل راست و چپ افراطی ، هر دو ، بر سرنوشت فرهنگ و کنش هنری در جامعه ما تاثیر داشته و پس از انقلاب با پویایی فراوانی که ایران یافته است، این پدیده بیش از هر زمان نقش منفی اش را علیه آزادی مکالمه های فرهنگی ایفا نموده است.
کالبد شکافی باند
باند چیست؟ با محفل ، فراکسیون ، دسته، گروه، فرقه،سازمان ، حزب چه تفاوتی دارد؟
4 comments:
سلام ماکنا . شرمنده .هنوز مطلبت رو نخوندم .
اما یه چند نفری دارن مسابقه ی وبلاگ نویسی با موضوعیت میرزا برگزار می کنن. مهلتشم تا 15 آذر هست .
دارم اینجا اطلاع میدم که یکی بذارتش توی گیلانیان .
من که نمی تونم!!
اینم آدرسش :
http://sardarejangal.blogfa.com
یا علی
ali-yousefi.blogfa
من فکر میکنم بخش اعظم مباحثی که دربارهی باند و رابطهاش با خردهفاشيسم (در همهی عرصهها، از جمله فرهنگ) نوشتی، در جامعهی ما نمیتواند محلی برای بحث از اين منظر داشته باشد.
به يک دليل روشن: در عرصهی عمومی امکان ايجاد و گسترش «نهاد» برای ابراز قانونی خواستهای سياسی، فرهنگی و... در عمل غيرممکن است. و اتفاقا اينجا، باند و محفل و دسته نه به گفتهی تو برای «شکلگيری قدرت فاشيستی، فراتر از نهادهای قانونی» و «به مثابه فعال شدن خشونتبار شکلی از قدرت سياسی»، بلکه برعکس، برای حفظ حداقلها، بقا، و مقابله با خشونتهای قانونی و فراقانونی شکل میگيرد.
در واقع در چنين فضايی، شکلگيری محفل يا باند يا دسته، به عنوان نهادهای غيررسمی و به طور عمومی غيرشفاف، نتيجهی منطقی چنين فضايی ست.
به طور کلی، شکلگيری محفل يا باند (بدون توجه به بار معنايی منفی يا مثبت اين واژهگان) امری طبيعی در هر جامعهای ست که البته در هر جامعهای روند مشخص به خود را دارد.
اما اينکه چرا چنين حرکتی که به ذات برای چارهجویی در برابر خشونت (گاه قانونی) و سرکوب و برای حفظ حداقلها و بقا سر میگيرد، در بيشتر تجربهها، خود به عنصری سرکوبگر (يا به قول تو خرده فاشيستی) بدل میشود، خود معلول عواملی ديگر است.
من فکر نمیکنم خود «باند»، «دسته» يا «محفل» به طور مجرد همعرض خشونت و يا به وجود آورندهی فضايی مافيايی باشد. از طرفی بسياری از پيشرفتهای اقتصادی و فرهنگی ايران مديون محفلها و باندها بودند.
من فکر میکنم، برعکس، اين شرايط خاص جامعهی ماست که «باند» يا «محفل» را به سمت جهتگيریهايی سوق میدهد که فلسفهی وجودی خويش را نقض کنند.
دوست داشتم بيشتر در اين مورد بنويسم که به دو دليل نمینويسم:
اول اينکه پرگويی تا به همين حد هم بس است. بيش از اين موجب چشمدرد و سردرد رفقاست!
دوم اينکه مشغول نوشتن چيزکی در همين باره هستم که هنوز تمام نشده و بهتر میبينم صبر کنم تا سوادم در اينباره بهتر شود و پختهتر.
خنابدون.
دعوتت می کنم به باز خوانی مقاله
اول این که محفل ، دسته ، فراکسیون و جمع های عیر رسمی و.. با باند فرق می کند چرا که باند محصول منافع نامشروع و غیر قانونی و غیر مراعات اجتماعی ست (تاکید می کنم روی واژه های غیر قانونی و خلاف مراعات اجتماعی به عنوان واژههای جدا) در حالی که دسته ها و محافل و.. الزاما این گونه نیستند
اما درباره تحقق آن در جوامع بسته و توتالیتر باید بگویم که اساسا باند در هر جامعه ای اعم از دمکرات و غیر دمکرات می تواند موجودیت یابد و حتی میزان حضور باند های نهان روش ربطی به بسته بودن یا باز بودن جوامع ندارد چرا که هر جا که منفعت نامشروع امکان یابد باند امکان تحقق میابد و درواقع گونه گونی جوامع سبب رفتار های متفاوت از پدیده باند می شود مثلا در جوامع باز رفتار باند های نهان روش سویه های نهان تر و سکوب عموما در سطح سوژه انسانی رخ می دهد اما در جوامع توتالیتر تحقق سزکوب عموما گرایش به ابژه و نفی امکانات عینی اجتماعی و ترور و... دارد
برای همین من در مقاله به سرکوب سوژه اشاره نکردم چون موضوع بحث من ایران بود نه باند به عناون پدیده ای کلی .
یک بخش از حرفات نامفهوم بود لطفا توضیح بده "من فکر نمیکنم خود «باند»، «دسته» يا «محفل» به طور مجرد همعرض خشونت و يا به وجود آورندهی فضايی مافيايی باشد"
ماکان جان، نوشتهات رو با اين تعريف آغاز کردهای که «باند هایی که از هویت مدنی قانون مند می گریزند و شکل گیری قدرت فاشیستی...».
پس دو حالت دارد: يکی اينکه قائل به وجود باندهايی هم هستی که از هويت مدنی قانون نمیگريزند و يا اين تنها يک اشتباه قلمی ساده بوده و تو به طور کلی «باند» را گريزان از هويت مدنی قانون میدانی.
آنگونه که در کامنتت نوشتهای، گويا حالت دوم بايد درست باشد.
و به طور تقريبی، بحث من از همين جا با تو آغاز میشود که:
اول: اگر موضوع بحث تو ايران است که به گفتهی خودت هست، با فرض قائل شدن تفاوت ميان «محفل» يا «حلقه» (با بار معنايی مثبت) و «باند» (با بار معنايی منفی)، در فضايی همچون فضای ايران، محفلها و حلقهها نيز ناچارند قانون را دور بزنند، چرا که به طور کلی «قانون» در چنين جامعهای، هويت مدنی ندارد و اين قدرت حاکمه است که تأويل خويش از قانون را (به هر وسيلهی ممکن) اعمال میکند.
در چنين وضعيتی، برخورد کجدار و مريز با قانون، يکی از روشهای بقای هر محفل، باند يا حلقه (چه مثبت و چه منفی) خواهد بود.
به همين دليل است که نوشتم که اين ديدگاه در جامعهمان نمیتواند محلی برای بحث داشته باشد.
دوم: من فکر میکنم که «باند» يا «محفل» يا «حلقه» نمیتواند به طور مجرد حامل بار معنايی يا بار اخلاقی مثبت و منفی باشد. يعنی نمیتوانيم بگوييم «باند» و چهرهای بد و زشت در ذهن مجسم کنيم.
به ويژه در جامعهای چون جامعهی ما که در خيلی از عرصهها، شرط بقا همين بستر است.
اما...
من برخلاف تو که نوشتهای «همچون وقیح ترین و هرزه ترین شکل « احیای » نومیدانه قدرت سیاسی و به مثابه فعال شدن خشونت بار شکلی از قدرت سیاسی عمل می کند که به قول بودریار از بنیادهای عقلانی خویش نوامید شده است و به عنوان فعال شدن خشونت بار امر اجتماعی در جامعه ای که از بنیاد های عقلانی خود دست شسته، محسوب میگردد» معتقدم که خشونتورزی در کسب و سپس اعمال قدرت، از سوی اينگونه باندها يا محفلها که اتفاقا اينجا ديگر دولت و حکومتی هم نقشآفرين نيست، عاملی از عوامل اوليهی تشکيل اين باندها يا محفلها نبوده، بلکه شرايط اجتماع، موجب میشود که باندها و محفلهايی که روزگاری برای بقا در مقابل «قدرت خشونتورز» تشکيل شدهاند، خود به سلاح حريف مجهز شوند و گاه نردبان را از زير پای از-پس-آمدهگان بکشند.
و اينکه چگونه چنين رويدادی روی میدهد: به باور خام من، سنتز نوعی رابطهی ديالکتيکی ميان قدرت حاکمهی تأويلگر قانون از سويی و نهادهای هنوز مدنی نشده (به دليل فقدان هويتی مدنی) از سوی ديگر است. رابطهی ديالکتيکی که با حذف مدنيت (=قانونگرايی) از سوی دو طرف، به فضايی آنتاگونيستی ختم میشود.
(ببخش اگر خيلی پرحرفی کردم)
Post a Comment