برای اهل بخیه چندان هم غریب نیست اگر با بازکردن وبلاگی بروز شده قطعه شعری ازشاعری ،نثری موزون یا در بهترین حالت شعری خود ساخته از صاحب آن فضای مجازی را مشاهده کنند.
اما گاه این مشاهده به امری همیشگی تبدیل و تمامی فضای رایگان مجازی تصاحب شده توسط شخص، به جمال بی مثال! شعر و قطعاتی عاشقانه روشن می گردد.
نکته در این میان بدور از داوری در مورد محتوا و فن شاعری(که در صلاحیت نویسنده این سطور نیست) این است که براستی این همه استفاده از شهر و شاعری (که بسیاری از آنها بصورت کتاب در بازار موجودند)
جدا از بیان حس و حال لحظه ای صاحب وبلاگ، چه می تواند باشد غیر فرار از مواجهه بی واسطه با مسایل و پناه بردن به شعر و استعاره برای گریختن از در کلام منثور آوردن و دلیل برهان و منطق ساختن.
بماند که اکثر این اشعار در رسای فراق یار تحریر می شوند که خود شاید توهمی بیش نباشد.
این نوشته در پی زیر سوال بردن موهبت انعکاس احساسات لحظه ای و گاه با دوام در پهنه بی پایان دنیای مجازی نیست، زیرا در پی این زیر سوال بردن به ضد خود تبدیل و جمع اضداد نا ممکن.
اما شاید در پی آن باشد که نجوا کند، دوستان!، فضای وبلاگ ها از شاعرانگی اشباع شده، اگر به هنجار است که فبها و اگر نا به هنجار...!؟
ابیات پایانی گویا هم مناسبتی با این شاعرانگی دارد و هم نیم نگاهی به خطوط بالایش:
پارگی را به صراحت نتوان فاش نمود
به کنایت سخن از رفو باید کرد
*عنوان نوشتار فیلم است از ویم وندرس آلمانی.
اما گاه این مشاهده به امری همیشگی تبدیل و تمامی فضای رایگان مجازی تصاحب شده توسط شخص، به جمال بی مثال! شعر و قطعاتی عاشقانه روشن می گردد.
نکته در این میان بدور از داوری در مورد محتوا و فن شاعری(که در صلاحیت نویسنده این سطور نیست) این است که براستی این همه استفاده از شهر و شاعری (که بسیاری از آنها بصورت کتاب در بازار موجودند)
جدا از بیان حس و حال لحظه ای صاحب وبلاگ، چه می تواند باشد غیر فرار از مواجهه بی واسطه با مسایل و پناه بردن به شعر و استعاره برای گریختن از در کلام منثور آوردن و دلیل برهان و منطق ساختن.
بماند که اکثر این اشعار در رسای فراق یار تحریر می شوند که خود شاید توهمی بیش نباشد.
این نوشته در پی زیر سوال بردن موهبت انعکاس احساسات لحظه ای و گاه با دوام در پهنه بی پایان دنیای مجازی نیست، زیرا در پی این زیر سوال بردن به ضد خود تبدیل و جمع اضداد نا ممکن.
اما شاید در پی آن باشد که نجوا کند، دوستان!، فضای وبلاگ ها از شاعرانگی اشباع شده، اگر به هنجار است که فبها و اگر نا به هنجار...!؟
ابیات پایانی گویا هم مناسبتی با این شاعرانگی دارد و هم نیم نگاهی به خطوط بالایش:
پارگی را به صراحت نتوان فاش نمود
به کنایت سخن از رفو باید کرد
*عنوان نوشتار فیلم است از ویم وندرس آلمانی.
2 comments:
سلام ... از اصل مسئله بدوری ... مسئله این نیست که کسی توان دارد، کم هست یا به وفور. مسئله این هست که دل خنک میشود کرد و آیا کافیست فقط و فقط در دنیای مجازی دل خنک کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عنوان نوشته کتابی است از پتر هاندکه که فیلمی از روی کتاب ساخته شد !1
Post a Comment