می دانیم انسان های مختلف باورهای متفاوتی نسبت به امور مختلف دارند. مثلاً مادر بزرگم زمین را جسمی تخت تصور می کند؛ تصوری از مولکول، اتم، الکترون و ... ندارد. در حالی که امروزه در مدارس، کودکان را متقاعد می سازند که زمین کروی است و مواد از واحدهای بسیار ریزی به نام مولکول و اتم و ... تشکیل شده است. همینطور کسی که کوانتوم خوانده، نگاهش به حرکت الکترون به دور هسته با سایر تحصیل کرده ها فرق می کند. یا همینطور کسی که داروینیسم را قبول دارد، باور قدیمی در مورد انسان را نمی پذیرد. از این دست مثال ها خیلی می توان زد. همانطور که یک تابلوی نقاشی، تصویری از بخشی از جهان بر بوم است، باورهای ما هم تصویری از هستی در ذهن ما ایجاد می کند که آن را جهان بینی می نامیم. اما در میان این همه جهان بینی های متفاوت و متضاد، کدام یک را می توان کامل تر و صحیح تر دانست؟ به نظر من (و خیلی های دیگر) جهان بینی صحیح، آن است که علاوه بر توان توضیح و تبیین مشاهدات حال و گذشته، از قدرت پیش بینی هم برخوردار باشد. این جا است که جهان بینی علمی (به قول فرنگی ها scientific outlook) سر بلند می کند. علم، برای درک و فهم جهان از نوعی استقرا استفاده می کند. به این معنی که از پاره ای از مشاهدات، نتیجه گیری هایی کرده و از آن ها قوانینی کلی می سازد. این قوانین به ما قدرت پیش بینی می دهند. یعنی توسط این قوانین علمی می توان حدس زد که نتیجه ی تست هایی که هنوز صورت نگرفته، چه خواهد شد. اعتبار قوانین علمی تا زمانی است که بتوانند پیش بینی های صحیحی کنند و در صورت شکست با قوانین دیگری جایگرین خواهند شد. علم در حین تکامل، قدرت پیش بینی بیشتری هم به دست می آورد. به جهان بینی مبتنی بر علم، جهان بینی علمی می گویند. واضح است که اگر معیار صحیح تر بودن یک جهان بینی، قدرت پیش بینی آن باشد، بدون شک باید جهان بینی علمی را صحیح ترین جهان بینی دانست. برای مثال امروزه به واسطه ی قوانین علمی می توانیم زمان دقیق کسوف و خسوف را از مدت ها قبل بدانیم یا اوضاع جوی را با دقت قابل قبولی محاسبه و پیش بینی کنیم. در گذشته این پدیده ها چگونه توجیه می شدند؟ آیا کسانی که آن طور امور را توجیه می کردند، قدرت پیش بینی هم داشتند؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
Post a Comment