نه به خاطر آفتاب،
نه به خاطر حماسه،
به خاطر سايهی بام کوچکاش
به خاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو
نه به خاطر جنگلها، نه به خاطر دريا،
به خاطر يک برگ، به خاطر يک قطره،
روشنتر از چشمهای تو
نه به خاطر ديوارها، به خاطر يک چپر
نه به خاطر همهی انسانها
به خاطر نوزاد دشمناش شايد؛
نه به خاطر دنيا،
به خاطر خانهی تو
به خاطر يقين کوچکات،
که انسان دنيايی ست؛
به خاطر آرزوی يک لحظهی من
که پيش تو باشم،
به خاطر دستهای کوچکات
در دستهای بزرگ من،
و لبهای بزرگ من
بر گونههای بیگناه تو،
به خاطر پرستويی در باد
هنگامی که تو هلهله میکنی،
به خاطر شبنمی بر برگ
هنگامی که تو خفتهای،
به خاطر يک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببينی،
به خاطر يک سرود
به خاطر يک قصه
در سردترين ِ شبها،
تاريکترين ِ شبها.
به خاطر عروسکهای تو
نه به خاطر انسانهای بزرگ،
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند
نه به خاطر شاهراههای دوردست،
به خاطر ناودان
هنگامی که میبارد،
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر
در آسمان بزرگ آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چيز کوچک و
هر چيز پاک
به خاک افتادند،
به ياد آر،
عموهایات را میگويم؛
از مرتضا سخن میگويم.
----------
از احمد شاملو خطاب به فرزندش، به مناسبت قتل مرتضا کيوان در تيرباران نخستين دستهی افسران حزب توده (مهر 1333)
بشنويد: صدای شاملو و به دنبال آن، ترانهای با صدای فرهاد، آهنگ منفردزاده و شعر شاملو، 680 کيلوبايت.
1 comments:
Cannot be
Post a Comment