بود آیا که در تکفیر را بربندند!؟

اواسط دی ماه سال جاری تارنمای رادیو «زمانه» ترجمه ی مصاحبه ای از «میشل هوبینک» را با «دکتر عبدالکریم سروش» تحت عنوان «کلام محمد» منتشر کرد . این مصاحبه به بهانه انتشار غریب الوقوع کتاب «بسط تجربه نبوی» به زبان هلندی انجام شده بود و در آن دکتر سروش همان مطالب بیان شده در کتاب فوق را با لحنی صریح تر و فارق از پیچدگی های کلامی و ادبی مطرح کرد .باز چاپ آن در تارنمای رسمی دکتر سروش شکی باقی نگذاشت که این مصاحبه مورد تایید وی نیز هست. بیش از یک ماه بعد ناگهان یک پایگاه خبری مجهول و البته معلوم الحال با ادبیاتی حماسی سخن از کشف یک مصاحبه کفر آمیز از دکتر سروش کرد و بلافاصله خبرگزاری علیه «فارس» بخشی را تحت عنوان «قرآن کلام محمد ، یا کلام خداوند ؟» باز کرد و تمام مسلمین را به پاسخ گویی به این سخنان فرا خواند .
دکتر یحیی یثربی استاد دانشگاه علامه طباطبایی این اندیشه را «بی سابقه در طول تاریخ اسلام » خواند و البته نگفت که اندیشمندانی مانند محمد ارکون ، دکتر نصر حامد ابو زید و دکتر محمد مجتهد شبستری کم و بیش چنین اندیشه های را در دو دهه اخیر مطرح کرده اند . «علیرضا قائمی نیا » با صدور حکمی ،دکتر سروش را از دایره «اصلاح گران دینی» خارج کرد و این اندیشه را «متاثر از مسیحیت » خواند و چنین تفکراتی را دارای «مایه های مسیحی » و «مطلقا بیگانه با فرهنگ اسلامی» دانست . این طلبه حوزه در نهایت این اندیشه را «دین خوانی» به جای «دین پژوهی» نامید و روشنفکران را متهم به «از دست دادن مباحث قرآنی» نمود . «حمید رضا مظاهری سیف» کسی که این خبرگزاری محترم او را با نام «پژوهشگر» معرفی کرد سخنان جالبی مطرح کرد . او برخی «عقاید باطل» را دارای ریشه های «روان شناختی» ! دانست و مولف چنین اندیشه های را «تحت تاثیر بودیسم»! معرفی کرد . جالب تر آنجا که این «پژوهشگر»! مطالعات عمیق خود را در موسسه ای به نام «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی» انجام می دهد که در معرفی آن باید گفت که در این «پژوهشگاه» بود که اولین جمع آوری سخنرانی های «مولانا دکتر سید احمد فردید» به همت مرحوم «محمد ممد پور» به چاپ رسید و بسیاری از شبه یافته های مهم در «علوم انسانی اسلامی» از همین مکان بیرون می رود و اینکه نظریات بدیع این «پژوهشگاه» همیشه افراد و نهادهای بسیاری را مشعوف و شادمان می سازد. پاسخ دهنده بعدی «سید محمد علی ایازی» بود که به حق تحقیقات گسترده ای داشته و از نگاه خود که همان «قرآن پژوهی حوزوی» است نقدی بر این تفکر نگاشته بود . اما همین نقد هم از دریچه «درون دینی» قابل استناد است و برای ناقدان«برون دینی» چیزدر خوری نداشت.
این ها شاید همه مقدمه ای بود آخرین نقد یا بهتر بگویم اصلی ترین تکفیر.!
استاد «بهاءالدین خرمشاهی» را بسیاری می شناسند. استاد پر آوازه ای که یک سو دست به ترجمه «قرآن» می زند و از سویی دیگر یک «حافظ پژوه» به تمام معنا ست . گاهی سرپرستی «دایره المعارف تشیع » را به عهده می گیرد و گاهی «اندیشه های سیاسی اسلام معاصر » مرحوم «عنایت» را به فارسی بر می گرداند . دستی هم در فلسفه و ادبیات و کتابداری و ترجمه از زبان انگلیسی و ... دارد . در کتاب «سیر بی سلوک» گفته بود که با «تجدد» مشکل دارد و اگر «زنی » حرف جدیدی بزند به«خنده» می افتد ، اما هرگز فکر نمی کردم که چنین علم «تکفیر» به دست گیرد و انگشتی در جهان بیاندازد و «مرتد» بجوید.
«ين گروه اندك‌شمار تجددگرايان قرآن‌نشناس و خارق اجماع، حتي به قيمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارج شدن از اسلام) اين تأويلات بنيان كن را كه مشكل افزاست نه مشكل گشا، بر هم بافته‌اند. به اميد حل كدام مشكل، اين همه مشكل در ميان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدايي براي كسي گناه نيست. اما ادعاي مسلماني، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با اين پراكنده‌گويي‌هاي ضد اصول و ضروريات اسلام، جمع نمي شود. اين تأويلات غيرقانوني، بلكه قانون شكن، از مقوله تأويل «بما لايرضي صاحبه» (مخالف نظر صاحب قرآن) است»
این فقط یکی از شانزده بند «تکفیرنامه» استاد خرمشاهی به «قرآن ستیزان » است . عجیب است ، اگر آن به جا ماندگان از کاروان حکمت و معرفت که در قاموس آنان نوع «قرائت نوین» از دین «بدعت» نامیده می شود و مولفان این اندیشه متاثر از بودیسم و مسیحت و البته روان پریش نیز هستند ، چگونه باید باور کرد کسی که گزیده غزلیات شمس او با نام پر طمطراق «انسانم آرزوست » هنوز شش ماه نمی شود که به طبع رسیده ، چنین حکم به «ارتداد» انسانی بدهد که به حکم «انسانیت» واجب الخطاست . و در ثانی این حق شرعی ، قانونی و انسانی هر فردی است که با دلیل از هر «متن» قرائت خود را داشته باشد. مضاف بر این چنین تکفیر نامه هایی دیگر نقد نیست در واقع اگر یک بیمار روانی روزی تیغ جهالت و خشونت خود را بر پیکر صاحب سخن فرود آورد به ضم استاد خرمشاهی تنها
«حد بر مرتدی جاری» شده است . آیا در آن زمان «قرآن ستیزان » پاسخ خود را خواهند گرفت ؟!
عجبا که «گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد / به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم »

0 comments: