انبوه

رسیدن به انبوه ، آن هم بعد از یک ساعت و نیم جاده خاکی ،
بالا محله و پایین محله انبوه
اما روستا خالی بود. پس 1 ساعت دیگر در جاده خاکی طی کردیم تا به باغ های انار برسیم. در کناره رود شاهرود.
جشن انار یا همان انار چینی دسته جمعی .
پل انبوه. متعلق به دوره صفویه. این پل در زلزله 69 آسیب دید

artist

همینجوری از روی روان پریشی این رو هم اضافه می کنم:

زیر دوش که وامیستم و گریه می کنم
اشکهام با قطره های آب یکی می شه
و اون وقت ، هیچ کس نمی فهمه که دارم گریه می کنم
درست مثل ماهی ها
که اشکهاشون با آب تنگ یکی می شه
و هیچ وقت هیچ کس متوجه گریه شون نمی شه
نه مثل ماه!
که از سنگه
و هیچ وقت گریه نمی کنه
ماه و ماهی



جشنواره بین المللی فیلم مستند"حقیقت3"

مطالب مربوط به روز سوم جشنواره را می توانید در وبلاگم پیگیری کنید این هم چند تا عکس از روز سوم جشنواره

جشنواره بین المللی فیلم مستند"حقیقت2 "

مطالب مربوط به روز دوم جشنواره را می توانید در وبلاگم پیگیری کنید این هم چند تا عکس از روز دوم جشنواره

جشنواره بین المللی فیلم مستند"حقیقت"

درباره اولین جشنواره بین المللی فیلم مستند ایران هر روز گزارشی در وبلاگم می دهم میتوانید بخوانید
این هم عکس ها کلیک کنید

از عموهايت

نه به خاطر آفتاب،

نه به خاطر حماسه،

به خاطر سايه‌ی بام کوچک‌اش

به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطر جنگل‌ها، نه به خاطر دريا،

به خاطر يک برگ، به خاطر يک قطره،

روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطر ديوارها، به خاطر يک چپر

نه به خاطر همه‌ی انسان‌ها

به خاطر نوزاد دشمن‌اش شايد؛

نه به خاطر دنيا،

به خاطر خانه‌ی تو

به خاطر يقين کوچک‌ات،

که انسان دنيايی ست؛

به خاطر آرزوی يک لحظه‌ی من

که پيش تو باشم،

به خاطر دست‌های کوچک‌ات

در دست‌های بزرگ من،

و لب‌های بزرگ من

بر گونه‌های بی‌گناه تو،

به خاطر پرستويی در باد

هنگامی که تو هلهله می‌کنی،

به خاطر شبنمی بر برگ

هنگامی که تو خفته‌ای،

به خاطر يک لبخند

هنگامی که مرا در کنار خود ببينی،

به خاطر يک سرود

به خاطر يک قصه

در سردترين ِ شب‌ها،

تاريک‌ترين ِ شب‌ها.

به خاطر عروسک‌های تو

نه به خاطر انسان‌های بزرگ،

به خاطر سنگ‌فرشی که مرا به تو می‌رساند

نه به خاطر شاه‌راه‌های دوردست،

به خاطر ناودان

هنگامی که می‌بارد،

به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک

به خاطر جار بلند ابر

در آسمان بزرگ آرام

به خاطر تو

به خاطر هر چيز کوچک و

هر چيز پاک

به خاک افتادند،

به ياد آر،

عموهای‌ات را می‌گويم؛

از مرتضا سخن می‌گويم.

----------

از احمد شاملو خطاب به فرزندش، به مناسبت قتل مرتضا کيوان در تيرباران نخستين دسته‌ی افسران حزب توده (مهر 1333)

بشنويد: صدای شاملو و به دنبال آن، ترانه‌ای با صدای فرهاد، آهنگ منفردزاده و شعر شاملو، 680 کيلوبايت.

این معنی من است

من

- که همان خود است -

تقریبا 50 سال پیش از سال 1300 هجری قمری

که حدوداً می شود نیمه ی اول قرن 19 میلادی

به همراه پدربزرگ پدربزرگم _ که برای تحصیل آمده بود _

به لاهیجان آمدم..

پیش از آنکه کاشف السلطنه ای بیاید و اینجا را تبدیل به شهر چای کند
تا قسمت اصلی بازار شهر در محله ی میدان تبدیل به خیابان کاشف شرقی شود

پیش از آنکه کوره های آجرپزی محله ی خمیرکلایه ویران شوند
پیش از آنکه حتّی مسجد اکبریه را بسازند و نیمه رها کنند..
///
پیش از آنکه سرتیپ صفاری نماینده ی مجلسی باشد.
پیش از آنکه ابوالحسن کریمی دردی را فریاد بزند

پیش از آنکه م. راما بگوید :
امه لاجؤن یته مئن پوشتأ مؤنه

و من سی و پنج سال بعد بگویم :
عزیزم! امه لاجؤن ایته مئن پوشتأ مؤنس..
///////////////////////////////////////////

از آن زمان تا حال در اینجا زندگی کرده ام

و هرگز از شناختن زادبومش خسته نخواهم شد

برمن هر صفت و سخن پسندیده و نا پسندی هم اگر روا دارند ..

و همین..!

--------------------------------------------------------------------
تولّدت مبارک رفیق!

مو اله تمرین کأدرم ..

Pic - 9


از سایه تا آفتاب - ساحل سپیدرود

....

داستان، داستان دختری بود که با هر کسی میخوابید و هر شبی از آغوشی به آغوشی میخزید

داستان، داستان دختری ست که یک شب، که درست مثل هرشب دیگری بود و مثل هیچ شب دیگری نمیتوانست باشد، عاشق یکی از هزاران تن خزنده ی روی بودنش شد.
عاشقی دخترک ها، کهنه قصه ایست که هر روز هزار بار و برای هزاران نفر تکرار میشود
و هر بار و برای هر کس تازه تر و پر رنگ تر از هر اتفاق دیگری در هر کجای دنیا رخ میدهد
شاید عاشق شدن یک لحظه نبود، ولی برای هر کدام از هزاران دختر هزاران قصه ی هزاران قصه گو، یک لحظه خواهد بود که چون برق گرفتنی دخترک میفهد عاشق است.

شاید هنگام برداشتن ابرو، وقتی که میان ابروهایش را میبرد
شاید هنگام نگاه کردن به آب برکه در یک شب تاریک و سرد
شاید هنگام دراز کشیدن روی برف
شاید هنگام نگاه کردن به دود و شمردن نخ های فرش کهنه و قرمز روی نیمکت
شاید هنگام نگاه کردن پسری که بغضش را کنار ساعت آفتابی فرو میخورد
شاید هنگام خواندن یک نامه
شاید هنگام نوشتن یک قصه
شاید در تنهایی دراز شب با شنیدن صدای یک آهنگ...

ادامه را در اینجا بخوانید.

اگر باز نشد از این استفاده کنید. ( اگر باز هم باز نشد از راه های دیگر بروید. ولی بقیه اش رو بخونید.)

این آلبوم فوق العاده است. همین دیوونه معرفیش کرده . اما من گروهش رو نمی شناسم.

عکس هایی از دریای کاسپین.

سه گانه های کیشلوفسکی .قسمت اول. آبی
خود موسیقی را هم از اینجا بگیرید

فرض کنید 18 ساله باشید و کتابی دستتان بگیرید که با کلی دلیل و مدرک به جنگ نخبگان جوشن پوشی می رود که به نام اسلام زنان را پرده نشین کردند. و در سراسر کتاب نویسنده با هزاری جانکنش می خواهد انگ نا برابری را از اسلام بکند و به تاریخ بدهد. به مردمان تاریخ. آن وقت کتاب به ناگهان توقیف شود و از پیشخوان کتاب فروشی ها جمع شود. این یعنی چی؟........ خلاصه اینکه فاطمه مرنیسی خواندن دارد. اینجا را ببینید.

و در پایان
ایران در اینده نزدیک به کجا می رود؟




Pic - 8


ملاک درستی یک جهان بینی چیست؟

می دانیم انسان های مختلف باورهای متفاوتی نسبت به امور مختلف دارند. مثلاً مادر بزرگم زمین را جسمی تخت تصور می کند؛ تصوری از مولکول، اتم، الکترون و ... ندارد. در حالی که امروزه در مدارس، کودکان را متقاعد می سازند که زمین کروی است و مواد از واحدهای بسیار ریزی به نام مولکول و اتم و ... تشکیل شده است. همینطور کسی که کوانتوم خوانده، نگاهش به حرکت الکترون به دور هسته با سایر تحصیل کرده ها فرق می کند. یا همینطور کسی که داروینیسم را قبول دارد، باور قدیمی در مورد انسان را نمی پذیرد. از این دست مثال ها خیلی می توان زد. همانطور که یک تابلوی نقاشی، تصویری از بخشی از جهان بر بوم است، باورهای ما هم تصویری از هستی در ذهن ما ایجاد می کند که آن را جهان بینی می نامیم. اما در میان این همه جهان بینی های متفاوت و متضاد، کدام یک را می توان کامل تر و صحیح تر دانست؟ به نظر من (و خیلی های دیگر) جهان بینی صحیح، آن است که علاوه بر توان توضیح و تبیین مشاهدات حال و گذشته، از قدرت پیش بینی هم برخوردار باشد. این جا است که جهان بینی علمی (به قول فرنگی ها scientific outlook) سر بلند می کند. علم، برای درک و فهم جهان از نوعی استقرا استفاده می کند. به این معنی که از پاره ای از مشاهدات، نتیجه گیری هایی کرده و از آن ها قوانینی کلی می سازد. این قوانین به ما قدرت پیش بینی می دهند. یعنی توسط این قوانین علمی می توان حدس زد که نتیجه ی تست هایی که هنوز صورت نگرفته، چه خواهد شد. اعتبار قوانین علمی تا زمانی است که بتوانند پیش بینی های صحیحی کنند و در صورت شکست با قوانین دیگری جایگرین خواهند شد. علم در حین تکامل، قدرت پیش بینی بیشتری هم به دست می آورد. به جهان بینی مبتنی بر علم، جهان بینی علمی می گویند. واضح است که اگر معیار صحیح تر بودن یک جهان بینی، قدرت پیش بینی آن باشد، بدون شک باید جهان بینی علمی را صحیح ترین جهان بینی دانست. برای مثال امروزه به واسطه ی قوانین علمی می توانیم زمان دقیق کسوف و خسوف را از مدت ها قبل بدانیم یا اوضاع جوی را با دقت قابل قبولی محاسبه و پیش بینی کنیم. در گذشته این پدیده ها چگونه توجیه می شدند؟ آیا کسانی که آن طور امور را توجیه می کردند، قدرت پیش بینی هم داشتند؟