یکی از مسائل سنتی فلسفه این است که آیا اشیایی مانند سنگ و درخت و ... که ما را احاطه کرده اند، واقعی اند یا اینکه همچون خواب و خیال، تنها بخشی از تصورات ما هستند. در اینجا واقعی بودن به معنای عینی و ابژکتیو بودن (مستقل از ذهن بودن) است. آن دسته از افراد که معتقدند جهان و طبیعت، واقعی و عینی است، پیروان مکتب فلسفی رئالیسم (با رئالیسم ادبی یا هنری اشتباه نشود) و گروه مخالف، حامیان مکتب ایدئالیسم هستند. البته دو اصطلاح رئالیسم و ایدئالیسم در فلسفه کاربردهای دیگری هم دارند، و آنچه ذکر شد از رایجترین آن ها است.
در زمستان یکی از سال های اخیر، دچار سرماخوردگی شدیدی شده بودم؛ آنقدر شدید که در خانه بستری بودم و سوزش چشم ها و تب بالا چند روزی مرا از هر نوع فعالیتی بازداشته بود. اما بالاخره دوران نقاهت هم فرا رسید. در یکی از غروب ها که از فرط خوابیدن در طول روز، حوصله ام سخت سرآمده بود، به بخش اعلام فرهنگ معین پناه برده بودم و مداخلی را که برایم جالب بودند می خواندم. آشنایی من با ایدئالیسم از همانجا شروع شد: آن هنگام که مدخل مربوط به شوپنهاور را خواندم. این فیلسوف آلمانی، یکی از پیروان سرشناس این مکتب است. او کتاب اصلی خود، «جهان همچون اراده و نمایش»، را چنین آغاز می کند: «جهان تصور من است.» البته بسیاری از ایدئالیست ها (همچون کانت) به وجود عالم خارج معتقد هستند، اما می گویند چون ما آن را از مجرای حواسمان و توسط ذهنمان درک و تصور می کنیم، پس جهان را آنگونه که هست در نمی یابیم و لذا آنچه را که جهان می نامیم، تنها تصور ما است. این مطلب را اضافه کردم چون مطمئن نیستم منظور شوپنهاور کدام یک است. اما به هر حال بعضی از ایدئالیست ها (مانند بارکلی) مدعی اند که چیزی به نام جهان خارج اصلاً وجود ندارد. این ها می گویند حتی بدن «من»، تصوری بیش نیست.
شاید در نگاه اول اعتقاد به چنین دکترینی مسخره و احمقانه به نظر آید. اما ایدئالیست ها برای روشن شدن موضوع مثال جالبی می زنند: آیا هنگامی که در حین خواب چیزهایی را می بینید یا می شنوید و یا حتی اعمال ظاهراً طبیعی را انجام می دهید، همان موقع می دانید آنچه دیده، شنیده یا کرده اید خیال محض است؟ از کجا می دانید که در «بیداری» هم در نوعی خواب نیستید؟! در این میان یک چیز مسلم است: یک ایدئالیست در مقام عمل و در زندگی روزمره اش نمی تواند ایدئالیست باشد. چطور می توانیم به زندگی اهمیت بدهیم در حالی که همه چیز را خیال بدانیم؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
ايدئاليسم در معنايي كه به كار برديد در مقابل ماترياليسم قرار دارد نه رئاليسم. همان طور كه گفتيد ايدئاليسم كاربرد هاي ديگري هم دارد كه در آن كاربردها (كه معمولن غير فلسفي است) در مقابل رئاليسم قرار مي گيرد. بگذريم از اين كه برخي متكلمين وطني ماترياليسم را به غلط در مقابل دين قرار مي دهند!
.
.
.
مي خواستم كمي در باره نوشته شما بنويسم ديدم نمي شود . حقيقتش اين است كه اين مسائل خيلي سنگين تر از آني هستند كه بشود با يك پست وبلاگي سر و تهش را هم آورد. مثلن خود اينكه كانت را ايده اليست ناميديد جاي بحث دارد. كانت هيچ وقت وجود شي في النفسه را انكار نكرد . يا خيلي از مفسرين فلسفه هاي ايده اليستي معتقدند( بر خلاف اينكه شما نوشتيد) ايده آليسم ، نمي گويد اشيا في النفسه وجود ندارند ، بلكه مي گويد آنها "حقيقت " نداردند. به همين دليل است كه شما در پايان نوشته تان آورديد: "شاید در نگاه اول اعتقاد به چنین دکترینی مسخره و احمقانه به نظر آید." نه خير قربان . مسلمن فلاسفه ايده آليت آنقدر احمق نيستند كه همه چيز را خواب و خيال بدانند. ."آیا اشیایی مانند سنگ و درخت و ... که ما را احاطه کرده اند، واقعی اند یا اینکه همچون خواب و خیال، تنها بخشی از تصورات ما هستند؟" هيچ كس نمي گويد اشيا بخشي خواب و خيال ما هستند. توضيح بيشتر بخواهيد شرمنده تان هستم .چون همان طور كه گفتم اين مسائل را نمي شود در چند خط توضيح داد.بهتر است به جاي پرداختن به اين مسائل كه براي نوشتن از آن، صد من كاغذ لازم است به مسائل جزئي تر كه در حد بك پست وبلاگي باشد بپردازيد.
اصالت ماده و اصالت ذهن همان طور كه گفتيد يك مسئله ي سنتي است . "سنتي" با تمام معاني كه از آن برداشت مي شود: قديمي و البته كهنه . من فيلسوف جديدي را سراغ ندارم كه وقتش را با اين پرسش كه آيا شي في النفسه حقيقت دارد يا خير تلف كند. بزرگترين آموزه ي كانت نيز همين بود .
پ ن: اولين بار است به اين وبلاگ مي آيم . امين حسن پور مرا مي شناسد. اگر قابل بداند با هم رفيقيم! بعضي از نوشته هاي اين وبلاگ واقعا خواندني است. خسته نباشيد .
قربان شما
مدت زيادي نيست كه وبلاگ مي نويسم . اگر سومين پستم را بخوانيد ديگر لازم نيست بهتان بگويم كه گيلاني ام!
سلام. خیلی بابت نظرتان ممنونم. واقعا لذت بردم. فکر می کنم درست منظورم را مطرح نکردم و با آوردن نام کانت این شبهه را ایجاد کردم که نظرم این است که او هم از همان نوع ایدئالیست ها است.
همانطور که اطلاع دارید حتی در خود فلسفه، ایدئالیسم مکتب کاملا واحدی نیست. بلکه فرقه های مختلف دارد. از این نقطه نظر، کانت هم یک ایدئالیست است؛ البته از فرقه ایدئالیسم متعالی که بیشتر از جنبه معرفت شناختی به قضیه نگاه می کند تا هستی شناختی.
اما بین همه فرقه های ایدئالیسم یک امر مشترک است: اینکه تصور اصالت دارد نه ماده. بعضی ایدئالیست ها می گویند ماده اصلاً وجود خارجی ندارد و کوه و جنگل و ... تنها ساخته مخیله ما است. اما هستند ایدئالیست هایی که می گویند جهان مادی وجود دارد. اما همه شان در این قول مشترک اند که چه ماده وجود داشته باشد و چه نداشته نباشد، اصالت با تصور است.
رئالیسم در فلسفه به دو معنا است. یک معنی اش این است که تصورات کلی یا همان مثل افلاطون وجود مستقل از ذهن دارند. معنی دوم که در اینجا مورد نظرم بود به این معناست که عالم خارج وجود عینی و مستقل از ذهن دارد.
تا جایی که بنده اطلاع دارم رئالیسم و ماتریالیسم تا حدود زیادی شبیه اند اما تفاوت ظریفی هم با یکدیگر دارند. هر دو می گویند جهان عینی و ابژکتیو وجود دارد. اما ماتریالیسم پا را فراتر می گذارد. او به این حد قانع نیست. قائل است که آنچیز که ما آن را ذهن، تصور، اندیشه و چیزهایی از این دست می نامیم جوهری غیر مادی ندارد، بلکه در مرحله ای از تکامل جهان از ماده بوجود آمده و پایه کاملاً مادی دارد.
بیشتر از این پرحرفی نمی کنم. از آشنایی با فلسفه دوستی مثل شما خیلی خوشحالم. امیدوارم باز هم افتخار بدهید.
Post a Comment