چه روز خوبیه امروز!

احتمال میدم برای شما هم این تجربه زیاد پیش می یاد: روزهای زیادی که وقتی صبح از خواب پا می شید بدون اینکه متوجه دلیلش بشید، احساس شادابی یا خستگی می کنید. بعضی وقتا خواب جادو می کنه. این جادو امروز برام اتفاق افتاد، چند روز بود که بدجور احساس خستگی و بی حوصلگی می کردم ولی امروز صبح که از خواب پا شدم وضع فرق می کرد. خیلی سبک تر شده بودم.
به نظر من هیچ چیز بی دلیل نیست. مبهم ترین و پیچیده ترین اتفاقاتی که تو زندگی می افتند، دلایل خاص خودشون رو دارند. انگار که اصل علیت بر این دنیا حکومت می کنه. اما به نظر شما چه مقدار از این علل در کنترل اختیار ما هستند (فرض هم می کنیم که چیزی به نام اختیار حقیقت داشته باشه)؟ برای اینکه منظورم از این سوال روشن تر بشه ذکر یه چیز رو لازم می دونم. وقتی که یه انسان به دنیا می یاد، مهمترین چیزها از پیش براش تعیین شده. هیچ کس ژن هایی رو که قراره داشته باشه، خودش گلچین نمیکنه! و چه چیز مهمتر از نقشه ژنتیکی؟! ژنتیک رو تمام خصوصیات اخلاقی و جسمی تاثیرات غیر قابل اغماضی دارند (اینو من نمیگم). رو استعداد ها و ضعف هایی که داریم و کلاً همه چیز. می گن که فقط ژن ها نیستند که رو خصوصیات ما تاثیر می ذارند و باید جایی هم برای عامل محیط در نظر بگیریم. ولی آیا یه نوزاد خودش انتخاب می کنه که تو چه محیطی بزرگ شه؟!
شما رو نمی دونم، ولی من از مطالب بالا اینطور نتیجه گیری می کنم: بهتره به خاطر توانایی هام مغرور نشم و به خاطر ضعف هام خودم رو سر زنش نکنم. کلام آخر رو هم از زبان خیام بزرگ می شنویم:
در دایره ای که آمد و رفتن ماست / او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست / کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
ولی خداییش روز خوبیه امروز!

lajown 1

مکان: لاجؤن ، محله گابنه ، مسجد اکبریه ، مناره جُر
می جا امنه! نگران نیبید
:( ایبچه یم معماری به خورد جمع بدم )
تفاوت بافتِ بیدینید
....ادامه دارد

From great Socrates

1. To find yourself, think for yourself.
2. Do not do to others what angers you if done to you by others.
3. The only good is knowlege and the only evil is ignorance.
4. Having the fewest wants, I am nearest to the gods.
5. I know nothing except the fact of my ignorance.
6. Bad men live that they may eat and drink, whereas good men eat and drink that they may live.
7. I am not an Athenian or a Greek, but a citizen of the world.
8. To fear death my friends, is only to think ourselves wise, without being wise. For it is to think that we know what we do not know. For anything that men can tell, death may be the greatest good that can happen to them, but they fear it as if they knew quite well that it was the greatest of evils. And what is this but that shameful ignorance of thinking that we know what we do not know?
9. Be slow to fall into friendship; but when thou are in, continue firm and constant.
10. Nothing is to be preferred before justice.
11. The end of life is to be like God, and the soul following God will be like Him.
12. I was afraid that by observing objects with my eyes and trying to comprehend them with each of my other senses, I might blind my soul altogether.
13. What a lot of things there are, a man can do without.
14. Employ your time in improving yourself by other men's writings, so that you shall come easily by what others have labored hard for.

موزیک گیلکی

پور رضا
کنوس کله؟

داستان به زبان گیلکی

پیر سرا


مغازه ء کفاشی - محله ء پیرسرای رشت

صوب دم


رستم آباد
صبح خیلی زود
بیست و نهم شهریور

موزيک‌ويدئو


Dilamon
Video sent by siamakold

برگرفته از سایت ورگ

مسئله ذهن و بدن

اخیراً متوجه شدم که یکی از موضوعات داغی که ذهن بشر را درگیر خود کرده و بحث های فراوانی را در پی داشته است، مسئله (رابطه) ذهن و بدن (the mind-body problem) است. این بحث ها و نظریه ها که در رشته «فلسفه ذهن» (philosophy of mind) مورد کنکاش قرار می گیرد، به دنبال یافتن جوابی برای این پرسش دیرین است که «ماهیت ذهن و رابطه آن با بدن مادی چگونه است؟». من به هیچ وجه در این زمینه متخصص نیستم و در این نوشتار تنها به معرفی اجمالی دیدگاه های موجود در این حوزه اکتفا خواهم کرد. به طور کلی سه جواب و سه دیدگاه برای مسئله ذهن و بدن مطرح شده است که در زیر می آید:
1- دوگانه انگاری (dualism): طرفداران این دیدگاه معتقدند که جسم و ذهن دو چیز کاملاً متفاوت اند و ذهن پایه مادی ندارد. شاید بتوان گفت رنه دکارت فرانسوی یکی از بزرگترین دوئالیست هاست و هم اوست که این دیدگاه را از نو زنده کرد. اصلی در فلسفه وجود دارد به نام «اصل لایبنیتز» (leibnitz's law) که می گوید دو چیز تنها در صورتی یکسان هستند که خصوصیات یکسانی داشته باشند. یعنی اگر در مقایسه بین دو چیز، یکی از آن دو دارای خصوصیتی باشد که آن دیگری فاقد آن باشد، آنگاه آن دو یکی نخواهند بود. دکارت از همین اصل استفاده می کند. او چنین می گوید: من به وجود جسم خود می توانم شک کنم اما نه به ذهن خود. زیرا من فکر می کنم، پس من (ذهن من) هستم (cogito, ergo sum). پس بدن انسان خاصیتی دارد (قابل شک بردن) که ذهن (نفس) فاقد آن است. پس این دو یکی نیستند.
2- یگانه انگاری (monism): طرفداران این دیدگاه برخلاف دوئالیست ها معتقدند که منشا و اساس ذهن، مادی است. یعنی به تعبیر فلسفی تر وجود جوهر نفسانی را که جدا از جوهر مادی باشد انکار می کنند و وجود ذهن را از ماده می دانند. از یگانه انگاری به عنوان ماده گرایی (materialism) و یا فیزیکالیسم نیز یاد می شود.
3- کارکرد گرایی (functionalism) و رفتارگرایی (behaviorism): تا جایی که تاکنون متوجه شده ام، این دو اساساً وجود چیزی به نام ذهن را قبول ندارند. در مورد کارکردگرایی فعلاً اطلاع خاصی ندارم، اما رفتارگرایان می گویند که رفتار انسان ها را می توان به زبان «شرطی بودن» (conditioning) تبیین و توضیح داد. رفتارگرایان به این مسئله تکیه داده اند که «اگر ذهن امری درونی باشد، چگونه می توانیم معتقد باشیم که دیگران هم دارای ذهن هستند؟» (the problem of other minds یا مسئله اذهان دیگر).
فکر نمی کنم مطلبی که از نظر گذشت را بتوان «تخصصی» نامید. این سوال که ذهن یا نفس چگونه چیزی است، بسیاری از اوقات برای عموم پیش می آید و فکر نمی کنم وجود چند اصطلاح فنی به معنای تخصصی بودن متن باشد. در پایان امیدوارم که این پست مورد توجه تان قرار گرفته باشد و اگر احیاناً دچار سردرد شده اید، معذرت خواسته و شما را به کمی استراحت دعوت می کنم!